کاش نیرویی برای جنگیدن باقی مانده بود، جنگیدن برای بدست آوردن. حال سرباز خسته و هراسانی را دارم که در میدان جنگ خودش را باخته. سلاح خود را زمین گذاشته و چشم به دالان منتهی به سنگر دوخته، منتظرم تا دشمن پدیدار شود و فقط یک گلوله ... کافیست!
DAILY
بازیابی آرشیو وبلاگ
دستکش بافتنی
دست بافته های ره گذر
آرشیو پیوندهای روزانه
arCHive
سال 1389 شمسی
سال 1390 شمسی
سال1391 شمسی
سالهای 1392&1393
سال 1394 شمسی
سال 1395 شمسی
سال 1396 شمسی
سال 1397 شمسی
سال 1398 شمسی
سال 1399 شمسی
سال 1400 شمسی
سال 1401 شمسی
طلبه سیرجانی (بایگانی)
چکه چکه انتظار (بایگانی)
TAGS
شعر (16)
ویسواوا شیمبورسکا (4)
نزار قبانی (3)
فاضل نظری (2)
FRIENDS
روزهای من
زیر یکــ سقف
لحظه های ما برای هو ღ
حوله !
سه نقطه...
سورمه
من و زهرای خوبم
مامانـ ســید
دکتر رحمت سخنی
گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند
باباش و دخترش
ما همیشه با تو بوده ایم...این روزهابیشتر
نجوای شبـانه
روزهای مادرانه
تاریخ بـی مصرف
منتظـر روشنی
عطر ریحان
یادداشتـهای خانوم خونه
کوچه های خیس
یاسـ و آفتابگردونشـ
مشهود
حوض آبی
لیلی
وقتی مادر هستی
دل نوشتــــــــــه ها
رنگِ آهـ
سقوط آزاد
ساختمان همسران
یک جرعـه آسمان
خانه کوچک ما
زَرنوشت
نَفَس
باران گل
خاطرات یک عاقد
قاب نـگاه من
و خدایی که در این نزدیکیست
خاطرات شیرین یک زوج مذهبی
نم نم آفتاب
مشعشع تابان
سرِ درون
سفر با خدا
شوق پــرواز
سقوط آزاد به روایت من
دخترانه
یک زن و شوهر
یادداشتهای مهربانو
نیم نگاهی به آسمون
محـاوراتـــ
ازدواج نوشت
مسافری از بهشت
مهربانوت
