سلام. ميدونم خيلي ديره واسه نظر دادن! ببخشيد.
امروز بعد از مدت طولاني اومدم اينترنت، در سايتهاي خبري مختلف گشتي زدم. به اين پست وبلاگ شما که رسيدم سومين نامهاي بود که ميخوندم. نميدونم وضع کشور خوبه يا نه که هر روز اين همه نامههاي سرگشاده و سربسته رد و بدل ميشه...
وصيتنامهي منسوب به محمد نوريزاد رو خوندم و نامهي پسر عيسي سحرخيز خطاب به دادستان و اين نامه...
اول از همه بگم که با فيلتر کردن سايت ايشون مخالفم! چه من چه شما حق داريم هر مطلبي رو بخونيم و قضاوت کنيم. اينکه عدهاي از ترس قضاوت نابهجاي ما، مسير اطلاعرساني و اظهارنظر رو سد کنن، کار درستي نيست. فيلتر کردن سايت ايشون کار درستي نيست، همونطور که فيلتر کردن سايت کلمه و پارازيت انداختن روي شبکهي بيبيسي کار درستي نيست.
اما راجع به نامهي ايشون؛ نميدونم شما حرفهاي ايشون رو قبول داريد يا نه... چون ايشون گفته بود در مقابل کعبه نشسته، به صداقتش شک نکردم اما کاش به اندازهي شوري که در وجود داشت، شعور هم ميداشت.
پدر ايشون شهيد شده، احترامش واجب... اما شهداي ديگهاي هم داريم و خانوادههاشون... بهجا بود که خودشون رو نمايندهي خون شهدا ندونن!
ايشون شهروند جمهوري اسلامي هست، اما تنها شهروند نيست. امثال مني هم هستن که نظر مخالف ايشون دارن. شايد من انتظارم از قوهي قضاييه چيز ديگهاي باشه. تکليف من چيه؟ منم نامه بنويسم فلاني رو اعدام کن که ديگه حوصلم سر رفته و کاسهي صبرم لبريز شده؟
اگر 9 دي روز بهياد ماندني براي ايشان بوده، 25 خردادي هم بوده... اگر تظاهرکنندگان روز 9 دي خواستار اعدام سران فتنه بودهاند، راهپيمايان 25 خرداد هم ايراني بودند و خواستههايي داشتند.
و آخر؛ اين چه رسم اسلامگرايي است؟ همچون مني گمان ميکنم که حضرت علي(ع) در مقابل مخالف حتي دست به زنداني کردن هم نميزده، چه رسد به اعدامي که ايشان به عنوان کف مطالباتش اعلام کرده! مالک اشتري که معصوم هم نبود، وقتي ناداني آب دهان بر صورتش انداخت، چه کرد؟ حالا ما با کسي که نه آب دهان، بلکه تنها واژههايي انتقادي از دهانش خارج ميشود، چه ميکنيم؟!
پينوشت: نميدونم چرا اول نظرم محاورهاي شروع کردم، آخرش به سخنراني ختم شد!