من نفهميدم چي شده بود..اما خيلي حس قشنگي داشت دست نوشته هات...نميدونم که چي ميشه که گم ميکنيم راهمونو...يا يادمون ميره که راهي هست..اما ميدونم که يکي هست که همه ي حواسش به ماست...حتي وقتي ما حواسمون به خودمون نيست...
خوش به سعادت عزيزم...دلم براي خانم تنگه...خوش به حالت...التماس دعا..
راستي امروز باران ديدم....حالا فقط موندي شما .... بياين مشهد ديگه ره گذر جان ....