منم ياد روزاي شيرين دبيرستان افتادم
چقد خوب بود..چقد شيطوني ميکرديم...معلمارو اذيت ميکرديم...:دي
هييييييييييييي
ما دورادور و تلفني از هم باخبريم
ولي خيلي وقته نديدمشون
دلم خيلي برا اون روزا تنگيد....ام الانم که برم مدرسه مون بيشتر دلم ميگيره...وقتي همه چيز عوض شده...رنگ در و ديوار...ناظم...معلما...حتي بوفه...آدم با همشون غريبي ميکنه...
چقد به دوستات حسوديم شد!دلم برات تنگوليد يهوووووو:(