این آبها که ریخت، فداى سرت که ریخت
اصلاً فداى امالبنین مادرت که ریخت
گفته خدا دو بال برایت بیاورند
در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت
اثبات شد به من که تو سقاى عالمى
بر خاک، قطره قطرهى چشم تَرَت که ریخت
طفلان از اینکه مشک به دست ِ تو دادهاند
شرمندهاند؛ بازوى آب آورت که ریخت..
گفتم خدا بخیر کند قامت ِ تو را
این قوم غیض کرده به روى سرت که ریخت
وقت ِ نزول ِ این بدن ِ نامرتبت
مانند آب ریخت دلم، پیکرت که ریخت
اما هنوز دست تو را بوسه مىزنم
این آبها که ریخت، فداى سرت که ریخت!