همه رو جمع کردیم
... اثاث رو کشوندیم
... همه رو پهن کردیم
...
این وسط من بیشتر از همه کار کردم و جناب همسر از همه کمتر ...
خوش به حالش که همچین زنی گیرش اومده ...
یکی می گفت خیلی خوش شانسه ... القصه مردم ازین اثاث کشی
... ولی بالاخره تموم شد.
کامپیوتر رو راه انداختیم ... مانیتور ال سی دی تازه خریده بودیم
، با اینکه بسته بندی شده بود ولی چند تا پیکسلهاش خراب شده
، یه لیوان و یه حباب لوستر هم تلفات دیگمون بود
... فعلا پریز تلفن نداره اتاقمون تا به نت
وصل شم باید از یه جا دیگه سیم کشی کنیم ... از موقعیت مامان دارم پست
می نویسم ، این بود احوالات من ، فهلن.
خیلی خونه جدید رو دوست دارم ... عاشقشم !!!
آگهی : اثاث شما را در سه سوت می بندیم ، می کشم ، می چینیم ...
شگفتی هفته : برای حمل اثاث کارگر با خاور اومده بود که اثاث ها رو در چشم به هم زدنی می بردن و من وایساده بودم و هی می گفتم : ماشالا
... ماشالا !!! میز توالت ام رو یه نفره از چهار طبقه آورد بالا