سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خب باید اعتراف کنم که اینجا رو مثلا بستم ، همون شب هم رفتم بلاگفا یه بلاگ ساختم ولی الان آدرسش هم یادم نیست. این وب موندگار شده منم دیگه افتادم تو سراشیبی سن و سال دیگه حوصله و حافظه برای اثاث کشی ندارم پسسسسسسسس نتیجه اخلاقی و غیراخلاقیش این میشه که باز هر از گاهی میام مینویسم و این فرصتو به خودم میدم که حق داشته باشم دیر به دیر بیام و اصلا همینه که هست.

خب سرخط اخبار اینه که مردادماهه، این چند روز آب و هوا یطوریه که انگار آبان ماهه! خبر بعدی اینکه رییس جمهور جدید داریم خب، اونم که مبارکمون باشه. خبر بعدی اینه که کسب و کارم افتضاحه، کالکشن تابستونی عکاسی شده و به مرور داریم پست میکنیم ولی دریغ از یه فروش ( دروغ گفتم دوتا فروختیم ) استقبال افتضاحه خب و منم هر روز به این فکر میکنم که باید بیام بیرون ازین شراکت! چرا واقعا همچین خبطی  کردم؟ صفر تا صد رفتارای دوستم رو مخمه ... باز الان آرومتر شدم ولی کلا دلم میخاد ریز ریزش کنم، یروزایی آدرس اینجا رو داشت امیدوارم هوس نکنه بیاد بخونه چون دارم بهش فحش میدم و ممکنه ناراحت بشه ولی خب خوئشم میدونه دلم میخاد از وسط نصفش کنم. برای کالکشن پاییز به شدت دلم میخاد همکاری نکنم و تمومش کنم بره کاش شجاعت اینو داشته باشم فوقش پولا که پرپر شده و فحش نثارم میه که میارزه به این اعصاب خوردی هرروزه.

خبر بعدی اینکه هیچی دیگه حال ما خوب عست و تو باورنکن. خوبیش که خوبه ولی بخام بشکافم همین قسمته کاری خیلی رو مخمه که احتمالا با این فواصل که بخام پست جدید بذارم قسمت بعدی سریالم دیگه یه حرکتی زدم و یه آتیشی بپا کردم که میام تعریف میکنم. دیگه چه خبر؟ هیچی دیگه این دخترمونم بزرگ شده تقریبا سه ماه دیگه دوسالش تموم میشه و واقعا هیچ کس بهم نگفته بود چقدر زیاد بچه ها توی این سن رو مخن! امیدارم با متکا خفش نکنم :-) اون مامانای مهربونی که توی این سن هم میان از شیرین کاریهای بچه هاشون مینویسن کین؟ لطفا آدرس پارکشون رو برام کامنت کنن.

دیگه؟ از نوشتم مشخصه که چقد اعصابم خورده دیگه چون الان دارم میخونم کاملا مشخصه. خوبم ولی :))

یه کشف  جدیدی داشتم، اینکه دیگه نمیتونم از چیزایی که قبلا ازشون لدت میبردم لذت ببرم. خیلی برام بده ، کنار دریا بودم و اصلا یک ثانیه هم آرامش نگاه به دریا و صداش درم نفوذ نکرد بجاش یه ریز داشتم حرص میخوردم که الان این بچه رفته با باباش تو آب ، باباش پرتش میکنه بالا الان دستش کنده میشه! یا اینکه بیاد بیرون زودی لباس تنش کنیم سرمانخوره! همینقد رمانتیک!!! من فقط اینطوریم یا همه اینجوری میشن؟ میترسم برای ادامه پیدا کردنه این لذت نبردن ، این نتونستن ، این حواس پرتی ...


+تاریخ چهارشنبه 100/5/13ساعت 2:42 عصر نویسنده ره گذر | نظر