ما آدما گاهی یک کار مشترک رو زیاد انجام میدیم، اون چیه؟ ادامه دادن ...خیلی وقتا بی دلیل، بدون شوق، با زجر، بسختی، تهوع آور به یه کاری که اشتباه شروع کردبم ادامه میدیم. فکر میکنم جرات تموم کردن نداریم، شایدم الکی امیدواریم که قراره روزای خوب بیاد و بهتر بشه . این داستان پیج لباسم دقیقااااا همینه، به طرز احمقانه ای دارم ادامش میدم، یجوری به اذیت شدن از درودیوارش دارم خو میگیریم، دیگه فقط اینجا غر میزنم چون احتمال داره جای دیگه بگم بکوبن با پشت دست توی دهنم :)) بگن خب تموم کن ! کشتی مارو اینقدر غر زدی. اگه بخام موشکافی کنم عاملشو، عامل اصلی خودمم که اصلا نمیتونم بصورت مشترک یکاری رو انجام بدم! و عامل اصلی تر از خودم اون دوست و رفیقمه :)) که تاب و تحملشو ندارم. سراسر زیباییه این شراکت ...
_پست قبلی رو مصرانه میخاستم رمز بذارم، ولی فکر میکنم از یه سنی ببعد این خودسانسوری کردن ها خیلی لوس و بی مزه اس، نه من قراره به کسی خیانت کنم و نه باز من صبح تا شب خمارِ عشقی از دست رفته ام! پس همینجا یادآوری میکنم که توی قسمته عقل و احساس در زندگی هیچ وقت عقلم گول احساسمو نخورده و همیشه با ریاضیات انتخاب کردم. متاسفانه یا خوشبختانه راضیم ولی توی دنیای موازی امیدوارم فاطمه ای باشه خلتر از من و خیلی خلتر! که بکنه و بره پی احساسش و به ظاهر بدبخت بشه ... دلم میخاد فاطمه ی اونقدر رها و عاشق رو ببینم. همه میدونیم ما توی وبلاگامون چیزایی رو مینویسیم که هیجا نمیگیم، بلند بلند فکر میکنیم. توی دنیای واقعی اینا فقط شوخین و اگر گفته بشن طرد میشی. حداقل اینجا خودمو سانسور نمیکنم، میدونم روزی که بمیرم فقط این نوشته ها ازم مونده، اگه خوندین بدونید آدم بدی نبودم فکرای بد بد ممنوع!
_ دهه ی فجر