خب استیکر حروف فارسی برای لپ تاپ سفارش دادم و با ذوق چسبونده بودمشون که مثلا بشینم پاشو یه دل سیر تایپ کنم، ولی اصلا حسش نیست که بری و درشو باز کنیو ... وقتشم هستا ، ولی از روتینم خارجه اینکه بشینم پست بنویسم، باز جای شکرش باقیه بعد از ماهی میام سرمیزنم :-) گفتم روتین! که سجده میکنم به روتین داشتن. این تابستونی که گذشت خیلی از خودم راضی هستم. یکشنبه ها و سه شنبه ها دختربزرگه رو بردم باشگاه ژیمناستیک و خودم هم کنارش ورزش کردم. چهارشنبه ها یکساعت کلاس زبان داشتم و بازم برای دختر بزرگی دوشنبه و چهارشنبه ظهرا چهل دقیقه آنلاین زبان و البته که بلااستثناء شنبه ها رفتیم استخر. اینکه تابستون مفیدی بوده برامون بهم حس آرامش میده. هرچند با اتفاقات این یه هفته ی آخر تلخیش به کامم موند ولی چه میشه کرد که درهمه!
حالا برای پائیز دنبال دردسرای جدید هستم، دختربزرگی رو پیش دبستانی یک ثبت نام کردم، حالا برنامه هر روز اینه که هشت صبح بیدار شم حاضرش کنم، فعلا قراره صبحا با باباش بره و ظهرا من برم دنبالش. که میگم فعلا بخاطر اینه که باباش نشون نداده تو کاری متعهد به روتینه، باید ببینیم چیکار میکنه. ژیمناستیک و زبان سرجاشه. خواهرمم برای ارشد قبول شد اونم سرش گرمه و ازین بابت خرسندم. مامانم رفت ترم بالاتر برای دوره مترجمی قرآن و اینکه اونم بیکار نیست خیالمو راحت میکنه. جای یه دردسر برای خودم خالیه که اونم دارم بهش فکر میکنم.
اینم از ریز برنامه هاییکه دارم، چون این روزا مدام دارم بهش فکر میکنم موضوع حرف زدنم هامم همین شد. مهدکودک رفتنه هر روزه دختر بزرگی برام موضوع جدیده ، هرچند پارسال یه دوره شیش ماهه رفت و دیگه پروسه ی جدایی و گریه زاری نداریم، ولی اینکه هر روز باید بره ، برنامه زندگی منو متحول میکنه. فکر میکنم یه ساعتای خوبی برام خالی میشه ، باید ببینم چی پیش میاد.