سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدای مهربون ، یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ
آروم با نوک انگشتای پام قدم بر میدارم و آروم پشت صندلی می شینم ، مبادا کلمات فرار کنن ، انگشتام روی کیبور به حرکت در می یاد ...
شروع: با استشمام بوی بهار ، درست مثل دَوِنده ای که دوپینگ کرده باشه ، درونم حس می کنم دارای نیروی فوق العاده ای شدم ، نیرویی که با اون می تونم هر کاری انجام بدم ، مثل دونده ای که که ابتدای خط شروع مسابقه ایستاده و هنوز از عاقبت مسابقه خبر نداره ... مملو از امید ، فکر می کنم بهترین زمان برای نو شدن و آغاز کارهاییه که عقب افتادن ، به بهونه ی محکم برای تغییر ، برای شروع ، برای ساختن ، برای بخشیدن ، برای ... دونده ای که تمرین کرده ، شکست خورده ، پیروز شده ، الان خیلی تجربه داره ..خیلی .. خیلی!!! نفس عمیق می کشم ، میدونم همیشه ازین فرصتها دست نمی ده ، با تمام وجود آرزو دارم ازین موهبت استفاده کنم ، ولی ترس عمیقی گوشه ذهنم مدام تکرار میشه ، هنوز مطمئن نیستم بتونم بهش غلبه کنم ، پُشتم خالیه ، باز نفس عمیق می کشم ، یادم می یاد که خدا خیلی توانا تر ازین ترس منو آفریده ...پایان ، نقطه سر خط!
...............................................................................................................................
...............................................................................................................................

پ.ن1: خاطرات تلخ گذشته رو به دست باد بهاری سپردم و خاطرات خوب و شیرین رو توی وبلاگم ثبت کردم و چقدر لذت بخشه مرور خاطرات شیرین و اتفاقات سپری شده و خوندن حس و حال اون لحظات.
پ.ن2: یه نکته زندگانی (به نظرم یکی از موثرترین عوامل تو زندگی همه آدما افراد اطرافشون هستن ، امروز دیدیم که رفتار اونا چقدر روی من و رفتار من چقدر روی اونا تاثیر داره و علاوه بر اون یه درس هم گرفتم ، اینکه خیلی از رفتار ها رو از هم یاد میگریم ، مثل صداقت داشتن ، یا صداقت نداشتن ، امروز با فلانی حرف زدم دیدم عجب آدم با صداقتیه ، بدون اِبایی از موردِ قضاوت قرار گرفتن حرفشو بیان کرد و یکی از شاخه های ظریف صداقت رو به من یاد داد ... خدا نکنه گیر آدمی بیفتم که با راحت دروغ گفتن ، قبح  کاری رو در نظرم بشکنه !!!)
پ.ن3: تا حالا شده بری به یه وبلاگ و کلی آرشیوشو بریزی بیرون و همشو بخونی؟ برای من اکثرا اتفاق میافته ، وقتی میرم به یه بلاگ که از نگارشش خوشم می یاد ، اول میرم سراغ اولین پُستی که گذاشته ، به نظرم اولین پُستی که آدم تو وبلاگش می ذاره یه جورایی نشون دهنده شخصیت اون آدمه ... در ضمن گاهی شده که کاملا آرشیو وبلاگشون رو خونده باشم ، یادم نمی ره یه بار به یه وبلاگ بَرخوردم که کاملا یادمه  ، تا صبح داشتم مطالبش رو می خوندم ، بنده خدا رفت ریودوژانیرو !!! در وبلاگش تخته شده.
پ.ن4: شاعر: مرحوم قیصر امین پور (منظورم شعریست که روی عکس نوشتم)


+تاریخ شنبه 90/1/6ساعت 10:42 عصر نویسنده ره گذر | نظر