سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روی صندلی اتاق انتظار مطب نشستم ، آقایی با کاپشن قرمز با طرز راه رفتنی عجیب وارد میشه ، همه بهش سلام میدن و صاف میره تو اتاقی که اسم دکتر دندون پزشک نوشته شده ... شصتم خبردار میشه که ایشونون جناب دکتر بودن و خسته نباشه شصتم ، تو دلم می گم : عجب دکتر جالبی !!! اگه بیرون میدیم فکر می کردم سیا ساکتی یا حداقل از رفقای سیا باشه ، البته وقتی نوبتم شد و جنابان دکتران رو با هیبت روپوش سفید دیدم یه کم نظرم عوض شد ، شبیه دکترا بود ... خدا رو شکر ... عکس رادیولوژی رو گرفته تو هوا و انگار من دانشجوشم یا شایدم فکر کرده من خیلی پرتم یا خدا میدونه چه فکرایی کرده که اون جوری برا من توضیح میده ، :::(ببینید این لفت یعنی سمت چپ دندوناتونه اونم رایت یعنی سمت راست دندوناتون ، اینو می بینی کار از کارش گذشته ، به نظر من باید کشیده بشه البته هر چی خودتون می خواید ، این هزینش از بیست تومان تا چهل تومانه ....) ... جناب دکتر شرح کاملی از تمام اتفاقاتی که برای دندونام قراره بیفته داد و کاملن هزینه ها رو برام روشن کرد که اگه می خوام فرار کنم و پشت سرم رو نگاه نکنم ، وقت رو نگیرم و همین الان تکلیف خودمو روشن کنم ... بالاخره جلسه دوم ویزیت رسید و منم دوباره همون صحنه ورود ژانگولرانه دکتر رو به تماشا نشستم ، در ادامه کلاس دندون پزشکی ، جناب دکتر هر کاری که میکرد کاملا توضیح میداد و یه لحظه هم این فکش از کار نیفتاد ، حتی توصیه کرد که چشمامو نبندم و منم که خیلی حرف گوش کن می باشم ، مجبور شدم در تمام طول جراحی با چشمانی کاملا باز مهتابی های مطب دکتر رو دید بزنم ، آخه ایشون در ادامه کلاس فرمودن که تحقیقات نشون داده که وقتی چشماتون باز باشه و حرکت دستان منو ببینید درد کمتری حس می کنید ... چشمتون روز بد نبینه با اینکه دردی در طول جراحی حس نکردم ولی کاملا معرف حضورم بود که چه خون و خون ریزی ای درون دهان مبارک بنده در حال انجامه و در آخر قطرات خون مبارکم از روی صورتم پاک شد که خودم از دیدن خودم وحشت نکنم ... دوتا بخیه نوش جونم شد و الان که در خدمت شما هستم از بس فَـکَـم رو به هم فشار دادم طبق توصیه استاد عزیز فَـکَـم از کار افتاده ... القصه که امروز سه واحد جراحی دندون پاس کردم ، با این همه توضیحی که جناب دکتر در این باره بهم دادن الان چشم بسته می تونم تمام دندوناتونو جراحی کنم ، حتی اونایی که احتیاجی به جراحی ندارن:دی

پ ن 1: دوستان کمپوت های خودشون رو به بخش کامنتدونی تحویل بدن.
پ.ن2: برا خودم نیم کیلو بستنی خریدم ، بفرمایید بستنی اونم زیر بارونی که در حال باریدنه ... الحمدلله رب العالمین
پ.ن3 : جراحی دیگری در همین نزدیکی
پ.ن4: حراجی = جراحیمؤدب
پ.ن5: اکران خصوصی اخراجی های سه ویژه وبلاگ نویسان


+تاریخ شنبه 89/12/7ساعت 9:0 عصر نویسنده ره گذر | نظر