سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امر به معروف و نهی از منکر سخته برام...

وای خدای من دارم دیوونه میشم رسما ، این وبلاگ (مهتد) رو خوندم ، دارم در درونم داغون میشم ، چقدر برام سخته یه دونه ازین کارایی که اینا انجام دادن انجان بدم.
فکر نمی کردم امر به معروف و نهی از منکر اینقدر سخت باشه ، یعنی می دونستم ولی کلا بیخیالش شده بودم ، حالا امر به معروف جای خود ، که عرضه ی اونم ندارم ... ولی نهی از منکرو بگو ...فکرشم نمی کنم که از پسش بر بیام ... مدام تو گوشمه که : به تو چه بابا !!! تو رو سنن!!! بیشین سرِ جات بابا !!! چِمیدونم ، از همین حرفا که جفت گوشام ازشون پره ...
حالا این وبلاگه رو دیدم ، یه کور سوی امیدی در من به وجود آورده که خیلی کار شاخی هم نیست و اگه بخوام شاید بشه انجامش بدم ، رفتم وب زینب سادات ، به سرم زده برم نمایشگاه قرآن دوباره و از اونجا شروع کنم ، یعنی یه کارِ تمرینی ، یه واحد درسی برای اکمالِ دین مثلا یا همچین چیزایی ، چون خیلی ناشی هستم فضای اونجا خیلی کمک می کنه تا ترسم بریزه ...
اگه پایه هستین بسم الله ....
کی می یاد با هم بریم؟
البته قبلش لطف کنید نظرتون رو در این مورد بگین ، با کدومش موافقین؟
1) به من چه
2) خیلی هم به ما ربط داره

بعدا نوشت:
 عقلا به این نتیجه رسیدم که رمز پست رو بردارم.
قرار وبلاگی گروه آمران به معروف و ناهیان عن المنکر به زودی اعلام خواهد شد و دوستانی که اعلام آمادگی کردن یادشون باشه دیگه نمی تونن زیرش بزنن ، ولی قبل از اومدن لازمه که وصیت نامه های خودشون رو به خوانواده هاشون تسلیم کنن و نیت هاشون رو خالص.
 در آخر باید بگم که این واجب الهی بد جوری روی زمین مونده ، باید به حالش فکری کرد یا بهتره بگم باید به حالِ خرابِ بی تفاوت خودمون فکری اساسی کنیم ، من مستقیما در معاصی ای که در جامعه عادی شده دخیلم ، وای بر من ، وای بر تو !


+تاریخ جمعه 90/5/21ساعت 3:12 صبح نویسنده ره گذر | نظر

این پست رو بذار ساعت 2 نیمه شب ، تنها ، در یکی از شب های ماه مبارک ماه رمضان بخون.
ترجمه ای از دعای ابو حمزه ثمالی: (قسمت اول)

به نام خداوند بخشنده و مهربون
،
خدایا! ادب نکن مرا با عقوبت اِت
خدایا! غافلگیر نکن مرا با عقوبتِ پنهایی ای که از آن بی خبرم
خدایا! کجا خیری هست؟ جز پیشِ تو !
خدایا! کجا نجاتی هست؟ جز پیشِ تو!
خدایا! حتی کسیکه خودش نیکوکار است هم از لطف و رحمتت بی نیاز نیست ،
چه برسد به کسیکه سرکشی میکند و آشکارا نافرمانیت میکند.
خدایا! کسیکه در راهِ رضایت و خشنودی تو قدم نگذارد ، از قدرت اَت بیرون است.
ای پروردگارِ من!
ای پروردگارِ من!
ای پروردگارِ من!
من ، تو را به تو شناختم ، راهنماییِ اَم کردی ، دعوتم کردی!
اگر نبودی ، نمی دانستم "چیستی؟"

خدایا شُکرِت که : میخوانمت و اِجابتم می کنی ، هر چند که وقتی مرا میخوانی کاهلَم
خدایا شُکرِت که : میخواهم از تو و به من میدهی ، هر چند وقتی نوبتِ قرض دادنم میرسد خِساست میکنم
خدایا شُکرِت که : دعا میکنم برای حوائجم ، خلوت میکنم برای نیازم ، و تو بدونِ واسطه و شفیع اجابتم میکنی
خدایا شُکرِت که : فقط تو را میخوانم نه غیرَت ، و اگر غیر از تو را میخواندم اِجابتی نبود
خدایا شُکرِت که : فقط چشمِ امیدم به خودت است ، و اگر چشم به کسی دیگر داشتم ناامیدم میکردی
خدایا شُکرِت که : سروکارم فقط با خودت است و تویی که مرا گرامی داشتی ، وگرنه دیگران خوارم میکردند
خدایا شُکرِت که : دوستم داری با اینکه از من بی نیازی
خدایا شُکرِت که : با وجودِ بارِ گناهانم ، با حلم و بردباری اَت چنانیکه گناهی از من سرنزده

پس :
خدایِ من محبوب ترین چیز پیشِ من است
و شکر و حمد و ثنایش حق است.


+تاریخ جمعه 90/5/21ساعت 12:20 صبح نویسنده ره گذر | نظر

صحبتِ مهمونیه ، صحبتِ ضیافته ... میرم آدابِ مهمونی رو نگاه می کنم ،
میخوام خیلی مودب باشم امسال که دیگه بزرگتر شده ام ، حداقل از پارسال تا حالا ...
هر چی باشه دیگه امسال به پا کبلایی هم هستم برای خودم ، اگه خدا بخواد...(دومین ساله)
آدابِ مهمونی چند تا چیزه انگار ، خیلی سختن ، چون یه جورایی اُنس میخواد عمل کردن بهشون
این موارد حاصل استنباط خودمه ، نه از روی متنی و تکستی ( پس جایز الخطاست... )
1. تلاوت قرآن
2.دعا و مناجات
3. ذکر
4.تهجد و شب زنده داری ( البته جفتش ظاهرا یه معنی داره)
5.روزه
6.اخلاقِ روزه داری

نمیخوام گستره رو وسیع کنم ولی هر سال اتوماتیک وار چندتا کار انجام میدیم ، روزه ، نماز اول وقت ، تلاوت قرآن ، یه کم اخلاق و یه کم شب زنده داری ... ولی جای حرف زدن با خدا و مناجات همیشه خالیه ، اونجا که باید با خدا صمیمی شد میشه پایِ لنگِ دینداری مون ...
اینطور که به نظرم اومد ، تعداد دعاهایی که این ماه اومده ، حداقل در مفاتیح الجنان عزیز ، از هر ماهی بیشتره ، خدا فرصت داده باهاش حرف بزنی ، اون کارایی که گفته در کنارش انجام بدیم هم برای آمادگی پیدا کردن برای همین حرف زدنه ، میخواد ادب شیم ، مودب باهاش حرف بزنیم ، عزیز ... اون جوری که خوب میشیم و خودش دوست داره.
لیاقتِ هم نشینی و صحبت و درخواست کردن از خودش ...
الفباش رو هم بهمون یاد داده ...
زمانش هم گذاشته ، وقتِ ملاقات داده به قولی ...
پس با خودم هستم : تنبلی نکن ، کم کن از خوابت ، از کسالت و بی حالی ...
باز کن چشمات رو ، زود دیر نشده دست به کار شو ...


+تاریخ پنج شنبه 90/5/20ساعت 4:10 عصر نویسنده ره گذر | نظر

  • دوستِِ عزیزت اس ام اس میده : می یای نمایشگاه ؟ و از اونجایی که خداوند اصولا تو رو پایه خلق کرده ، فقط یه جواب می تونی بهش بدی ، بقیه ماجرا به قرار و مدار گذاشتن میگذره...
  • نیم ساعت نشستن روی صندلی مترو ومنتظر شدن هم برای خودش عالمی داره ، مثلا یکی از مزیتهای بزرگش اینه که آمار کساییکه تو ایستگاه مصلی پیاده میشن رو در می یاری که همین اول کاری متوجه میشی که اکثرهم چادراً ، البته یه عیبه بزرگ هم این انتظار داشت ، اینکه برای سرگرمی شروع می کنی به اس ام اس دادن به دوستات برای امر خیر که همه شون در جریانن ، که عده ای قبول کردن برای نگهداری موردِ مزبور و عده ای طاقچه بالا گذاشتن و عذر و بونه آوردن ، ایش!
  • کلا دهن روزه بری نمایشگاه قرآن خیلی ثواب داره ، در حدیث نیومده ولی مطمئنم اگه نمایشگاهی با این همه امکانات دایر میشد اون وقتا حتما حدیثش هم موجود بود الان ، الف) صفوف کیلومتری دریافت افطار ، ب) وجود نداشتن چهار تا صندلی برای نشستن بندگان خداهای روزه دار برای خوردن افطاری تا که مجبور نشن روی تخته نئوپان بغل آب نمای عظیم نمایشگاه اتراق کنن ، و غیره ...
  • دقیقا وسطه سالن شبستان یه جایی درست کرده بودن ، برای تهیه گزارش برای تلویزیون ، دوتا صندلی برای مجری و مهمونش ، شونصد تا دوربینم از زمین و آسمون سبز شده بود ازون مجری خوش تیپ فیلمبرداری کنه ، آقا ما رفتیم و اومدیم هی اینا جلو ما سبز شدن ... بالاخره برای بار سوم که داشتیم رد می شدیم جناب مجری قشنگ سر جاش نبود ، یهو دیدیم با فیلمبردارش از بغلمون رد شدن ، پس از ده ثانیه دیدیم ، بلــــــــــــــــــه! آقا چشمش ما رو گرفته ، گیر داده : خانوووووووووووووووووووم ، خانوووووووووووووووووم ، ما از شبکه سه ..... ما هم که سرشار از اطلاعات و مالامال از فن بیان و خوش سخن و دیگه جونم براتون بگه همه چی تموم ، پیش خودم فکر کردم الان گزارش ازم تهیه کنه ، کار و بار خودش تخته میشه ، دوپا داشتم دوپا دیگه قرض کردم ، الفرار !!!!!!!!( همچنین برای اینکه ریا نشه زبون روزه و نمایشگاه قرآن و ....)
  • فلسفه وجودی چنین نمایشگاهی اصولا عرضه محصولات قرآنی بود با قیمتی مناسب تر ، ولی ازون جایی که  دوستِ ما خیلی مایه دار بود عمرا زیر بار تخفیفات نمایشگاه نرفت و نه تنها از تخفیف ها استفاده نکرد بلکه گرون تر از همه جا نهج البلاغه و صحیفه سجادیه رو خریداری کرد ، واقعا زبانم قاصره از این همه شخصیت والا (صحیفه 2800 رو تا حالا دیدی کسی 5000 تومان بخره ؟ )
  • باعرض تشکر خدمت مسئولین برگزار کننده نمایشگاه ، نکته مهم و قابل توجه این بود که بنده حقیر تا به حال در مکان مصلی که از معنی اش معلومه باید چه جایی باشه نماز اقامه نکرده بودم بلکه فقط راه رفته بودم و خرید فرموده بودم ، مسئولین محترم در حرکتی انتحاری قسمت بزرگی رو برای اقامه نماز اختصاص داده بودن که تشکرات لازم رو از همین جا ابلاغ می فرمایم ، همچنین چند تا پیشنهادم دارم که ، حالا که فکرشو می کنم می بینم زیرساخت هاش فراهم نیست پس از گفتنش اجتناب می کنم.
  • بدین ترتیب در سومین سالروز شکوهمند ازدواج فرخنده مان با زبانی روزه و جسمی خسته و پایی لرزان ، مجردی و دوستانه به نمایشگاه عزیمت کردیم تا این روز میمون و فرخنده را گرامی بداریم ، و وقتی رسیدیم منزل هم نه خبری از کیک بود ، نه خبری از گل بود و نه خبری از همسری که منتظر ما باشد ،
  • هیع! ای روزگـــــــار(پیر شدیم یکی بهمون نگفت : ....)

..................................................................................

پ.ن: عجب پستِ جینگول بینگولی شد ، دیگه همینی که هست دیگه! طولانی و پرمحتوا:-)
پ.ن: خدا هیچ مومنی رو از بالا به زیر نندازه ، البته خدا که نمی ندازه ولی حالا اینم حکایت ماست دیگه ، ADSL اَم منفجر شد ، حالا فک کن با Dial-up چه بر من می گُذَرَد!!!! خدایا هیچ مومنی رو از اون بالاها با سرعته 256 به این پایین مایینا با سرعته آبرو ریزی ننداز!!!
پ.ن:همه محتاجِ دعاییم و غیر ازین نیست ، پس در این ماهِ مبارک زبان بچرخانیم و برای هم دعا کنیم ، عده ای محتاج دعای ما هستند.


+تاریخ سه شنبه 90/5/18ساعت 3:1 صبح نویسنده ره گذر | نظر

سه روز وصال به جای سه سال فراق...
مُنصفانه نبود ولی از سَرَم هم زیاد بود...
سه روز حضور ...
سه روز حضور و شروعِ ماه مبارک در مضجَع نورانی ثامن الحجج"ع"
اینقده زیاد دلم روشن شده که این ماه پربرکت رو از کنار حضرت شروع کردم...
یه نفسِ عمیـــــــــــــــــــق ...
یه زیارتِ با حضور ...
سَبُک شدم ...
رمضان امسال برام قشنگه ...
اِنگار دارم می فَهمم اِش ...

امام رضا ع
پ.ن: نبودما ،
خیلی هم نبودم ، اینترنتو فعلا تعطیل کردم ، ایشالا وصل که شد میام ، اینم که دیدین قرضی بودپوزخند


+تاریخ جمعه 90/5/14ساعت 5:8 عصر نویسنده ره گذر | نظر

ساعت یازده شبِ نیمه شعبان...
اون بالا تو آسمون نشستم و دارم زمین رو نگاه می کنم...
اینقدر زمین روشنه که چشمامو می زنه...
یه اتفاق ، یه صدا ...
یه صدا نیست ولی ...
صدای میلیون ها آدمه ،
همون آدمای خونریز و عصیانگر...
دارن یه صدا ، یه صدا یه چیزی میگن...


"اللهم عجل لولیک الفرج..."
.
.
.
خدایا میشه امشب دلت برامون بسوزه ؟
میشه امشب دعامون مستجاب شه؟
یعنی میشه؟
استرس دارم ....


چی میشه؟

اگه امشب دعای فرجِ مون مستجاب شِ!!!


+تاریخ شنبه 90/4/25ساعت 2:58 عصر نویسنده ره گذر | نظر

روزهای خوب منتهی به نیمه شعبان ، میلاد آقا و مولامون...
چی ازین بهتر؟؟؟
مادر ، تبریک می گم بهتون ، گل پسرتون بالاخره به دنیا اومد ،،،
بماند که هنوز هزار ساله تنونسته انتقام شما رو بگیره ...
ولی ...
ولی تولدش مبارک!
خیره خیره به چراغونیای خیابونا نگاه می کنم و ...
فقط حواسم به اون چراغه پرنوره ...
که هوش از سرت می پرونه...
آقا ، وقتی اومدی من هستم ؟
آقا چقدر راضی هستی از جشن تولدی که برات میگیریم؟

دوستان وبلاگی عزیزم عیدتون مبارک ، امید دارم شیعیان خوبی برای مولا بشیم.


+تاریخ شنبه 90/4/25ساعت 1:25 عصر نویسنده ره گذر | نظر

در آستانه میلاد با سعادت قطب عالم امکان ، حضرت بقیه الله العظم روحی فداک (عج)
چکه چکه انتظار 
49
 هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله) صلوات
 
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

یا قائم آل محمد عج

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً
حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا

دگر بار در آستانه نیمه شعبان،
خجسته میلاد مولایمان ، و باز دستهای خالی و چشم امیدمان به آستان پر مهر و عطوفت آن یار مهربان است
.

از پیامبر گرامى اسلام صلى‏ الله ‏علیه ‏و آله :
"
شب نیمه شعبان در خواب بودم که جبرییل به بالین من آمد و گفت: اى محمد! چگونه در این شب خوابیده ‏اى؟
پرسیدم: اى جبرییل! مگر امشب چه شبى است؟ گفت: شب نیمه شعبان است.
برخیز اى محمد! پس مرا از جایم بلند کرد و به سوى بقیع برد، در آن حال گفت: سرت را بلند کن! امشب درهاى آسمان گشوده می‏شوند، درهاى رحمت‏ باز مى‏گردند و همه درهاى خشنودى، آمرزش، بخشش، بازگشت، روزى، نیکى و بخشایش نیز گشوده مى‏شوند.
خداوند در این شب به تعداد موها و پشم هاى چارپایان - بندگانش را از آتش جهنم-  آزاد مى‏کند. امشب خداوند زمان هاى مرگ را ثبت و روزی هاى یک سال را تقسیم مى‏کند و همه آنچه را که در طول سال واقع مى‏شود نازل مى‏سازد. اى محمد! هر کس امشب را با منزه داشتن خداوند (تسبیح) ، ذکر یگانگى او (تهلیل)، یاد بزرگى او (تکبیر)، راز و نیاز با او (دعا)، نماز، خواندن قرآن، نمازهاى مستحبی (تطوع) و آمرزش خواهى (استغفار) صبح کند، بهشت جایگاه و منزل او خواهد بود و خداوند همه آنچه را که پیش از این انجام داده و یا بعد از این انجام میدهد، خواهد بخشید".
فضیلتهای شب نیمه شعبان
چگونه نیمه شعبان را بزرگ بداریم؟
فراخوان شب نیمه شعبان ، آیت الله وحید خراسانی
(وعده ما:دعای فرج یازده شب نیمه شعبان)
مادر گرامی حضرت صاحب الزمان(عج)
نرجس خاتون
، همسر امام حسن عسکرى (ع) و مادر بزرگوار امام زمان (ع) ، ملیکه رومیه بود که سوسن و صیقل و ریحانه نیز نامیده مى شد.
از طرف پدر، دختر یشوعا پسر قیصر روم شرقى و از طرف مادر، نسل شمعون از یاران حضرت عیسى مسیح (ع) و وصی او به شمار مى رفت.
او با این که درکاخ زندگى مى کرد، آن چنان پاک و با عفت بودکه گویى شباهت به خانواده خود ندارد و از حیث رفتار و اخلاق به خانواده مادرى کشیده، و زندگى اش همچون زندگى شمعون و عیسى و مریم (ع) ، سرشار از صفا و معنویت و پاکى بود.
از این رو دوست داشت با یک خانواده پاک و خداپرست وصلت کند و خداوند او را در این امر کمک کرد و او به طور غیر عادى و تعجب آور، خود را به امام حسن عسکرى (ع) رساند.
هنگامى که نرجس خاتون وارد خانه امام هادى (ع) شد، امام او را به خواهرش حکیمه خاتون سپرد تا احکام و دستورات اسلام را به او بیاموزد.
حکیمه خاتون با این که خود از بزرگان بانوان خاندان امامت و رسالت بود، او را سیده خانواده خود و خود را خدمتگزار او خطاب مى کرد .
نرجس خاتون در سال 261هجرى و به روایتى قبل از شهادت امام حسن عسکرى (ع) از دنیا رفت.
قبر شریفش در سامرا، کنار قبر منور امام حسن عسکرى (ع) قرار دارد.
نسب شناسی حضرت مهدی(عج) در روایات شیعی و سنی
چرا مادر حضرت مهدی(عج) از غرب میباشد؟
قال یوسف زهرا(عج):
إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:

ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ‌یم،
که اگر جز این بود ، گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ریشه کن مى‌کردند.
 از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید.

چهل حدیث گهربار از حضرت مهدی(ع)

لینک هیئت هفته پیش

بفـــــــــــــــــــــــــرمایید پذیــــــــــــــD:ــــــــــرایی...


+تاریخ سه شنبه 90/4/21ساعت 5:35 عصر نویسنده ره گذر | نظر

یه سوال دارم:
می مونی و تحمل می کنی یا میری و نجات پیدا می کنی؟
(منظور از رفتن : از یه مکان ، از یه شهر ، از یه کشور ، از یه شرایط سختِ)


+تاریخ دوشنبه 90/4/20ساعت 1:13 صبح نویسنده ره گذر | نظر

دیگه روزا که از خواب پا میشی نِمیری دُکمه power کیسِ کامپیوترتو بِفِشُری ،
بلکه ،
میری تو تِراس و برای جیکونه ها دونه میپاشی ،
یه دلِ سیر نیگاشون می کنی ،
آب میذاری براشون ،
یه دلِ سیر نگاشون میکنی ،
بعد میری صُبونه میخوری ... و روزهای تو زین پس اینگونه آغاز میشوند.

لَذاتِِ جوجه داری:
chickenغذا ریختن برای جوجه ها یکی از بزرگترین لذتهای این شغله شریفه ، در اینجا همش داره تو مخت راه میره که : بابا ، خدا عجب کیفی می کنه ها ، رزاق بودن ، غرق در لذت بودنه!!! مخصوصا وقتی جیکونه ها بیان از تو دسته خودت دونه بخورن ، وای خَرکیف می شویمD: (معنی کلمه ی مذبورِ خَرکیف: کیفی عظیم!!)
chickenآب دادن به جوجه ها ، دومین لذتِ این شُغلِ واقعا شریف می باشد ، چون جوجه ها خیلی خوشمل آب می نوشن ، همچنان غَرق در لَذتیم به واسطه ی روزی رسانیدن به مخلوقاته الهی!!!
chickenخوابوندنه جوجه ها ، باورتون نمی شه ولی دچاره کشفی عظیم شدم ، جوجه جیگرونه ها شدیدا به جای خوابشون اهمیت میدن و شدیدا دوست دارن بِچِپَن یه گوشه ای و در عین حال تو دل هم بخوابن و از سروکول هم بالا رفتن در همون یه وجب جا اصلا اِبایی ندارن ، همچنین بسیار بسیار علاقمندن که بالاتر از جایی که غذا و آب می خورن برن بخوابن ، و نکته بسیار جالب تر که ما آدما یادمون رفته همون سرشب خوابیدنه و صبح زود بیدار شدن ، چون نه تلویزیون می بینن ، نه پای نت میشینن ، نه وبلاگ دارن ، نه تو کتاب چهره ها اَکانت دارن ، نه اهل ادبیان و کتاب خوندنن ، و فقط و فقط سرشون تو دونه هاشونه و بس ، و  از دیدگاه یک مادر جوجه ای باید بگم: شدیدا شکر گزارن ;-) ... در بابِ خوابودنه جوجه های عزیز باید بیفزایم که عزیزان مزبور شدیدا جیک جیکِ شون به آسمونه تا یه جای شایسته برای خواب پیدا کنن ، اون جای شایسته می تونه دَستای تو باشه ، یا دمپاییِ حموم که فهمیدی شدیدا باهاش اُنس پیدا کردن:)
chickenشایان ذکر است که بزرگترین اتفاقه جوجه داری گوش جان بخشیدن به صدای جیک جیکه بی وقفه جیجر جوجه هاست که با اینکه اولاش دوست دارین برین خفه شون کنین ولی بعدا می فهمین که چقدر با این صدا انس گرفتین و حتی وقتی رفتین مهمونی و اونا تو خونه هستن و هیچ اثری ازشون نیست ، هنوزم صداش تو گوشتونه ، و هی چشم می ندازین اینور اونور تا ببینین واقعا خیالاتی شدین یا نه!!! بعد از همسرتون می پرسین که : تو هم می شنوی؟ و فقط لبخندی دریافت می کنین که معانی زیادی در اون نهفته!!!
در ضمن می دونین شاعر چی می گه ؟؟؟؟
از شعرای معاصر نقل است که...

جوجه جوجه طلائی

نوکت سرخ و حنائی
تخم خود را شکستی
چگونه بیرون جستی
گفتا جایم تنگ بود
دیوارش از سنگ بود
نه پنجره ، نه در داشت
نه کسی ز من خبر داشت
دادم به خود یک تکان
مثل رستم پهلوان
 تخم خود را شکستم

اینگونه بیرون جستم


+تاریخ شنبه 90/4/11ساعت 12:58 عصر نویسنده ره گذر | نظر