سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پست گذاشتن با گوشی عذاب الیمِ :/  پس در همین حد اینجا ثبت کنم که هنوز زنده ام، یچیزی میگن مردم که مضمونش اینه: اونچه منو نکشه قویترم میکنم :-)) ارواحش طیبینِ اجدادشون دچار همین سیکل معیوب شده سرنوشتِ بیخودم :-)) هی داره بلاملاهای مختلف سرم میاد و منم هی زنده میام بیرون :-) کم کم ضدضربه دارم میشم. خداروهزارمرتبه شکرشکرشکر. توکل بِخُدا. از امروز استارت زندگی پس از ماه مبارک مثلاً، دوتا تصمیمِ پست قبلی به باد فنا رفت باز باید تلاش کنم حالم صاف و خوب بشه برشون گردونم ... حیف شد :( خیلی رفته بودم جلو، حیف هنگ کردم. ولی بازم جای شکرش باقی که میتونم باز برسم بامیدخدا. فعلاً خودم خدافظ، کسی دیگم بعیداًغریباًقریبا که بخونه مهملاتِ منو 

پانویس: ای که مرا خوانده ای! (راه) نشانم بده.


+تاریخ چهارشنبه 94/4/31ساعت 11:45 صبح نویسنده ره گذر | نظر

الحمدلله رب العالمین که یه نظری خدا بمن انداخت مثل همیشه که تو گلوگاههای مهم زندگی هوامو داشته، ماهِ رمضانِ فوق العاده ای رو دارم تجربه میکنم. بیست و هشت سالگی سن خوبیه، دوسش دارم. عقلم میرسه تازه میتونم بد و خوبو تشخیص بدم هرچند دیر بهش رسیدم ولی همینکه رسیدم به این مرحله همه از لطف و بزرگی و عنایت خدا بوده و هست. چند تا تصمیم دارم که عنوان نمیکنم برکتش میره. بامید خدا استارتشو بزنم و کارهایی که شروع کردم هم مداوم و در حد بضاعتم انجام بدم. از قرآنِ عزیز تشکر میکنم که تو این ماه منو همراهی میکنه. 

پ.ن) کشف الکشفیات: ادعونی! استجب لکم !!! به همین سادگی :-) 


+تاریخ سه شنبه 94/4/9ساعت 8:46 صبح نویسنده ره گذر | نظر

آتشی نمی‌سوزاند «ابراهیم» را،
و دریایی غرق نمی‌کند «موسی» را؛
کودکی، مادرش او را به دست موج‌های «نیل» می‌سپارد،
تا برسد به خانه‌ی فرعونِ تشنه به خونَش؛
دیگری را برادرانش به چاه می‌اندازند،
سر از خانه‌ی عزیز مصر در می‌آورد!
مکر زلیخا زندانی اش می‌کند،
اما عاقبت بر تخت ملک می‌نشیند...
از این «قِصَص» قرآنی هنوز هم نیاموختی!؟
از این «قصص» قرآنی هنوز هم نیاموختیم!؟
که اگر همه‌ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند،
و خدا نخواهد؛
نمی‌توانند ...
که اگر همه‌ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند،
و خدا نخواهد؛
نمی‌توانند ...
اگر همه‌ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند،
و خدا نخواهد؛
نمی‌توانند ...
او که یگانه تکیه‏ گاه من و توست!
پس؛
به «تدبیرش» اعتماد کن،
به «حکمتش» دل بسپار،
به او «توکل» کن؛
و به سمت او «قدمی بردار»...
تا ده قدم آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی...

+تاریخ دوشنبه 94/4/8ساعت 12:21 صبح نویسنده ره گذر | نظر

خدایا شکرت که در غربال حوادث و فتنه‌ها هنوز پایبند ولایتیم .
خدایا شکرت که امنیت را به ما عطا کردی .
خدایا شکرت که هر لحظه هزاران بلای جسمانی و روحانی را از من و خانواده‌ام دور کرده‌ای .
خدایا شکرت که با علم مشغولم نه با درهم و دینار .
خدای شکرت که دوستان عاقلی دارم که می‌توانم از رفتار و اعمال آنها پند بگیرم .
خدایا شکرت که به من آموختی با تعطیلی‌ها ، زمان تعطیل نمی‌شود و عمر می‌گذرد .
خدایا شکرت که من و اطرافیانم از همراهی یکدیگر لذت می‌بریم .
خدایا شکرت که همیشه از (زندگی) اطرافیان راضی و خوشنودم .
خدایا شکرت که در ریزش‌های شیعیان هنوز مرا از شیعیانت قرار دادی .
خدایا شکرت که بندگان خوبت را در مسیر زندگی‌ام قرار دادی تا از زندگی او عبرت بگیرم .
خدایا شکرت که به من دید زیبا بین عطا کردی .
خدایا شکرت که عادت غلط و نشاط بعد از آن را از من گرفتی .
خدایا شکرت که در خانواده ام آرامش وجود دارد.
خدایا شکرت که شنیدن موعظه برای ذائقه ما شیرین نمودی و عمل به پند بزرگان را سرلوحه زندگیمان قرارا دادی.
خدایا شکرت که در میان رانده شدگان درگاهت قرارمان ندادی.
خدایاشکرت که نعمت نظم مرا به من آموختی .
خدایاشکرت  که در تنها کشور شیعه جهان ،ایران ، زندگی می کنم .
خدایا شکرت که دوستان و همراهانم را از صالحین و نیکان و خوبان قرار دادی که با کمک و یاری آنها راه اصلاح و رستگاری را آسانتر طی کنم .
خدایا شکرت که از شادی دوستانت شاد می گردم .
خدایا شکرت که مرا نسبت به مشکلات دوستانت بی تفاوت قرار ندادی.
خدایا شکرت می کنم هر چه برای خودم می خواهم برای دیگران هم می خواهم .
خدایا شکرت که در فتنه ها اعتقادم به ولایت را حفظ کردی .
خدایا شکرت که مرا در عمل خیر مشارکت دادی .

پ.ن1: دعاهای بالا رو خیلی دوست دارم، اگه فکر میکنید خودم اینقد خوب میتونم از خدا تشکر کنم سخت در اشتباهید! یجا نگه داشته بودم این دعاها رو، روزیِ وبلاگم شد. الهی آمین.
پ.ن2: بقولِ یکی از دوستان، خدا خیلی حوصله داره. این دوره زمونه که همه تقریبا در حال جزع و فزع و نالیدن هستیم بدک نیست یکم به طبیعت دقت کنیم تا ببینیم چقد خدا حوصله بخرج داده، نگاه به یه گل حتی! اگه قرار بود ما یه گل درست کنیم اکثرا سَمبَل میکردیم میرفت! این همه دقت و حوصله و سلیقه !!! خدایا از این همه حوصله اس که غرقِ لذتی؟!
پ.ن3: ماه رمضونِ فوق العاده فوق العاده ای رو دارم میگذرونم، نمیخوام تموم بشه! ازینکه شیطون در بنده ممنونم! اسیر کرده ماروعا! آسایش نداریم از دستش! حالا که نیس چه نفسی میکشم من :-)


+تاریخ سه شنبه 94/4/2ساعت 11:28 عصر نویسنده ره گذر | نظر

فقط میتونم بگم که سوختم ...
یه بغض خیلی خیلی خیلی بزرگ تو گلومه، فقط خدا میدونه و خودش خبر داره
اینقد غریب و غیرقابل باوره برام که چشمام از حدقه بیرون زدن. 
فقط الان میتونم اینو بگم که .... هیچی !!! خدایا کمکم کن ، تنهام !!! 

پ.ن: ارسال با موبایل.
پ.ن: فقط برای اینکه بعداً بدونم جریان چی بوده ؛( پرچم)
بعداًنوشت در حد چند ثانیه :  ......
بعد بعدنوشت: ....
بعدتر: ...
نهایتا از خودم ناامید شدم ...


+تاریخ دوشنبه 94/4/1ساعت 10:38 صبح نویسنده ره گذر | نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان

پس از تقریباً دوسال از آخرین پستی که گذاشتم، باز برگشتم به همین وبلاگ... وبلاگی که نوشتن رو با اون آغاز کردم و بعد از عوض کردنِ آدرسهای بسیارررر خوشحالم که بازم به همینجا برگشتم. همینکه یه گوشه ی دنجی هست که هنوزم میشه در آرامش وبلاگ نوشت جایِ شکر داره. یه محیطی که الحمدلله پارسی بلاگِ و مثل بلاگفا نامرد نیست که کاربراشو حیرون و سرگردون کنه. انگار که بخوام یه جورایی از شلوغیِ گروه های مختلف تلفن همراه فرار کرده باشم پناهنده شدم به همین وبلاگِ کوچیکِ خودم. من همونم هنوز، من ره گذرم!

امروز توفیق داد با طاهره رفتیم معراج شهدا، نه لیاقت فقط دعوت!!! مرخصی گرفتم خورمو رسوندم مترو حقانی باهاش رفتم. 270 شهید تفحص شده که 175 تا ازین عزیزان غواص بودن ... مظلوم و تنها و بی کس! غریب غریب غریب ... تابوت های مطهرشون رو چیده بودن روی هم دورتادور محوطه ای داخل معراج. نمیتونستم قدم پیش بذارم، بهت و حیرت و ابهتی که هرکسی رو به خضوع وامیداشت ... مردانِ مردی که نمیشه توصیفشون کرد... زیارت عاشورا ... اشک ... چفیه ... نمازحاجت ... دل نوشته ... جانبازِ عزیز ... دسته گلایی که اکثرا دیگه پدرها و مادرهاشون در قید حیات نیستند ... بمیرم برای چشمایی که چشم انتظار از دنیا رفت ... بمیرم برای مادراشون ...

امروز مراسم وداع با این شهدای عزیز بعد از فریضه مغرب و عشاء در دانشگاه تهران برگزار میشه.

سه شنبه هم تشییع پیکرهای پاک این شهدای بزرگ و گرانقدر و مظلوم ساعت 4 بعدازظهر میدان بهارستان بسمت معراج ان شاء الله.

پ.ن: یه حالِ غریبی دارم، خیلی غریبن خیلی ... کاش زندگی مونو ول کنیم بهونه نیاریم بریم استقبالشون، کاش مادری کنیم براشون، کاش خواهری کنیم... کاش دخترای خوبی باشیم براشون ... کاش پایان بدیم به این شرمندگی، کاش نشون بدیم نمیخوایم خونشون هدر بره! کاش شفاعتشون بهمون برسه ... بذاریم برسه.



برچسب‌ها: 175 شهیدغواص والفجر4 والفجرمقدماتی خیبر بدر زبیدات ام الرصاص مجنون فکه شهیدگمنام تفحص مفقودالاثرهای مظلوم دست بسته
+تاریخ دوشنبه 94/3/25ساعت 2:13 صبح نویسنده ره گذر | نظر