• وبلاگ : كوچه اي براي گفتن
  • يادداشت : تحويل پروژه رويايي
  • نظرات : 5 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نزديک عيد بود و مترو طبق معمول شلوغ!

    دوتادختره با همون تيپي که تو ديدي! با مامانشون بودن همسن و سال خودمون هم بودن!

    بعد يه پيرزنه چادري هم وايساده بود! نگو طي ترمزهاي قطار پيرزنه ميخوره به اين دخترا! همين...

    دختره جيغ و داد راه انداخت که تو چرا خوردي به من!!! خانومه گفت خب ترمز کرد دست خودم نبود که ! آژانس نگرفتي که ميخواي راحتم باشي!

    چشمت روز بد نبينه پيرزنه همينو گفت و دوتا دخترا حمله کردن به پيرزنه!!! يني قشنگ انگار يه هاپو به آدم حمله کنه که زبون نميفهمه! دوتاشون افتادن به جون خانومه و حالا نزن کي بزن!! که تو چرا جواب ما رو دادي!!!!

    ملت که همه خشکمون زده بود داشتيم نگا ميکرديم!!!

    تا مامانه دخترا که خودشم و چادري و مسن بود اومد دختراشو بکشه کنار دختره مامانرو هم پرت کرد و گفت به تو چه!!!!!!

    ديگه فکر کن ما چجوري شده بود قيافمون!!

    بدبخت پيرزنه رسما لال شد ديگه!

    رسيدن به ايستگاه و پياده شدن رفتن!

    تازه فکر کن به خانومه ميگفتن اگه عرضه داري پياده شو تو سالن حالتو جا بياريم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    از اون موقع ميترسم از اين مدل آدما!! بعضياشون واقعا وحشي هستن با عرض معذرت!

    پاسخ

    واي مامانمينا....آره منم ديدم ازنايي که منتظرن تا آدمو قوت بدن ، البته ربطي به مانتويي بودنشون هم نداره ، من خيلي آدم مانتويي باحيا هم ديدم ، ولي بعضي ازين دخترا حيا رو خوردن ، احترام به بزرگتر رو خوردن ، و بقيه چيزا يه آبم روش...تو چيزيت نشد اونجا ، راستشو بگو کتک نخوردي؟:ديييييييييييييييييي