توجه توجه این پست برای دانش آموزان و دانشجویان شدیدا بدآموزی دارد.
یه چن وخ پیشا ، نمی دونم چی شد ، بحثه چی شد که خواهره کوچکمان ( فقط سیزده سال کوچکتر از ماست و اگه ببینی از لحاظه قد و قامت مادر بزرگ من است) مبحثه شیرینه تقلب کردن و دید زدن از روی بغل دستی سر جلسه امتحان و رسوندن و گرفتن و پیش کشید ، منم مثل فلش بکِ تو فیلما پرت شدم به دورانِ دبیرستان و کمی بعدترش دانشگاه و اون روزا
درونِ اَبرِِ بالای سرم در واقع فلش بک : یادش که دقیقا نمیشه گفت بخیرِ ولی نمی دونم چرا استعدادِ وافری تو تقلب کردن داشتم ، بعلاوه ی یه دلِ شیر که عمرا هیچ ترسی توش راه نداشت که یه وخ کسی بیاد و ببینهیادمه دبیرستان توی سالن امتحانات سر جلسه امتحانِ مبانی کامپیوتر بود گمونم ، روی یه دستمال کاغذی جوابا رو نوشتم دادم پشتیم ،( سالن امتحانات صندلی تکی چیده بودن) بعدا فهمیدم این دستماله دس به دس چرخیده ، جمیعا فیضِ اکمل بردن کم و بیش از این شیطونیا داشتیم تو دبیرستان ... ولی شاهکارای بی نظیرم تو دانشگاه رخ داد در واقع درون محیط دانشگاه بود که به این استعداده شگرفی که درونم هست واقف شدم امتحانه مهندسی اینترنت داشتیم ، یه کتاب داشت ، آقا عظیم بودا سنگین ! قطور ! هر چی خوندم شبِ امتحان ، تموم نمیشد که تازه فک کنم با بچه ها قرار گذاشته بودیم هر کسی چند تا فصل و تقبل کنه جمیعا یه چیزی از توش در بیاد سرتونو درد نیارم...دیدم تموم که نشد ، تصمیم گرفتم دلو به دریا بزنم و شد آنچه شد ، کتاب بردم سر جلسه گذاشتم رو پام حالا فک کن کتاب به اون بزرگی رو !!! open book امتحان دادم( آخ ، مثه یه قطره اشک از چشتون افتادم ، میدونم میدونم ) یه نمونه دیگه میگم خلاص ... یه درسه سخت داشتیم ، از درسای گروه برق بود ، مدار الکترونیکی ، آقا این استاد هر چی درس میداد، نه می فهمیدیم، نه عمرا یه سوالشو می تونستیم حل کنیم (الان دیگه مطمئنم دارید فک میکنید من کودنم)، شبه امتحان عزاداری بود کلا ولی کور سوی امید اینجا بود که استاد سوالای امتحاناو حتما از روی کتابِ حل المسائل میداد (از ترم اول باهاش درس داشتیم ، دستش رو شده بود استادِ نازنین) بدینوسیله لامپی بالای سرم روشن شد سرتون درد نیارم ، تمامه کتابِ حل المسائل رو کپی کردیم در ابعاده کوچیک البته بردیم سر جلسه
ازونجایی که تک خوری هم نداشتیم عمومِ ملت غیور استفاده کردنالبته نامردی نکردیم دیگه در حدِ نوزده جواب دادیم که تابلو نشه
وای دلم میخواد یه دونه دیگه هم بگمالان یادم افتادجاتون خالی ترم آخر گمونم بود ، یه درسه اختیاری داشتیم صد رحمت به دروسه تخصصیدیگه چند روز قبل امتحان مطمئن بودم که افتادم بی برو برگرد ، که هاتفی از غیب ندا داد !!! نه ، ببخشید ، یکی از بچه ها زنگ زد گفت : مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا مضمونش این بود که رفته بود اتاقِ تکثیر و سوالای امتحانو اتفاقی دیده بود و اتفاقی کپی کرده بودو برای اینکه حلال شه قرار گذاشتیم مترو اومد سوالا رو داد فقط چون وخ نداشت من جوابارو تمیز نوشتم روزه امتحان بردم ، دوتایی فیض اکمل بردیم ، این دفعه نامردی نکردم در حدِ بیست نوشتم
انتهای فلش بک ...
خواهرم داشت شیرین کاریاشو تعریف میکرد و در عرض صدمه ثانیه همه این اتفاقا از جلو چشمم رد شد(اون باری که سرِ جلسه امتحان مراقب مچمو گرفت هم ایضا یادم افتاد) بعد همچین با توپ و تشر باهاش برخورد کردم ... گفتم : دهع از الان بخوای شروع کنی فردا چی میشی پس! الان که درسات اصلا سخت نیست یکم بخونی راحت همه رو یاد میگیری! اگر هم بلد نبود اصلا مهم نیست حتی اگر هم تجدید بشی بازم مهم نیساگر مشروطم بشی مهم نیس ، دوباره می خونی این همه عجله تو قبول شدن و نمره بالا گرفتن برا چیه؟اصلا مهم نیست چه نمره ای میگیری ، مهم اینه که یاد بگیری ، اگر نمره ات کم شد یعنی یاد نگرفتی ، می خونی یاد میگیری خب ! دهع!!!
پ.ن: البته بنده به وظیفه خواهرانم تا حدی عمل کردم ، ولی نتیجه شو دیگه خدا عالمه ، تاثیر داشت ؟ بچه های این دوره زمونه ؟ داشت ؟ نداشت؟
نتیجه اخلاقی: و واقعا الان که بزرگتر شدم نسبتا ، اعتقاد دارم به این حرفی که زدم ، و در آینده هیچ وقت فرزندم رو مجبور نمی کنم که شاگردی باشه که نمره های رنگارنگ بگیره ، دلم میخواد خودش باشه بدونِ هیچ گونه فشاری ( هر چند روی من فشاری نبود صرفا استعداده ذاتیم بود) درس بخونه و اصلا نمره گرفتنش مهم نیس و هیچ وقت هم بخاطر نمره هاش تشویقش نمی کنم ، بلکه بخاطره چیزهایی که واقعا یاد گرفته تشویقش می کنم ... می ارزه که دَرسِت رو یک سال ، دوسال ، ده سال دیرتر تموم کنی ولی یاد گرفته باشی و بدونی ... (هر چند سیستمِ آموزشی ما مشکلاته بیبی دارهکه در این مجال نمی گنجه که شاید سر منشا اینجور مشکلا شده) .....
این بود درسِ عبرت از زبانِ یک عدد انسانِ نادمِ پشیمان