سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انکار متخصص در این زمینه باشم که حسرته چیزای از دس رفته رو بخورم!

یعنی خوب بلدم اینکارو 

بنظرم نفرت انگیزه این کار! 

حسرته یه خرید و چونه زدن با فروشنده به زبون آدم! 

حسرته رانندگی و گاز دادن تو اتوبان! و دنبال جاپارک گشتن و کج و کوله پارک کردن! 

حسرته نون بربری خوردنه بعدازظهر!

حسرته کلاس خیاطی و دوختن !

ولی هیچ کدومش مثل حسرته دیدنه چهره ی مامان و بابارو نداره 

حسرته کل کل کردن با آبجی کوچیکه

حسرته چلوندنه جوجی 

خدا بهت یچیزی میده و یسری چیز ازت پس میگیره 

مثل مسابقه میمونی یه تایم کوتاه داری تا از چیزایی که داری لذت ببری ،

خب تا بخوای بهش عادت کنی و راه لذت بردن ازشونو یاد بگیری شاید طول بکشه.

چیزایی که ازم گرفته شده کفه شون سنگین تره

امشب رفیقم ازم پرسید: چته؟ همون چه مرگته یعنی؟ 

و من نمیدونم چمه! تظاهره به خوب بودن جوری که خودم باورم شده 

ولی واقعا خوب نیستم ، فقط دارم ادامه میدم ، فقط میخوام رد شه ،

بگذره ، سپری بشن این روزا 

یعنی باید یه فکری بحالِ این روزام کنم ... 

به روزمرگی های خودم احتیاج دارم 

دور شدم از زندگیم ... دوری داره اذیتم میکنه 

یک ماه و هشت روز شد. 


+تاریخ شنبه 95/6/13ساعت 5:53 صبح نویسنده ره گذر | نظر