انکار متخصص در این زمینه باشم که حسرته چیزای از دس رفته رو بخورم!
یعنی خوب بلدم اینکارو
بنظرم نفرت انگیزه این کار!
حسرته یه خرید و چونه زدن با فروشنده به زبون آدم!
حسرته رانندگی و گاز دادن تو اتوبان! و دنبال جاپارک گشتن و کج و کوله پارک کردن!
حسرته نون بربری خوردنه بعدازظهر!
حسرته کلاس خیاطی و دوختن !
ولی هیچ کدومش مثل حسرته دیدنه چهره ی مامان و بابارو نداره
حسرته کل کل کردن با آبجی کوچیکه
حسرته چلوندنه جوجی
خدا بهت یچیزی میده و یسری چیز ازت پس میگیره
مثل مسابقه میمونی یه تایم کوتاه داری تا از چیزایی که داری لذت ببری ،
خب تا بخوای بهش عادت کنی و راه لذت بردن ازشونو یاد بگیری شاید طول بکشه.
چیزایی که ازم گرفته شده کفه شون سنگین تره
امشب رفیقم ازم پرسید: چته؟ همون چه مرگته یعنی؟
و من نمیدونم چمه! تظاهره به خوب بودن جوری که خودم باورم شده
ولی واقعا خوب نیستم ، فقط دارم ادامه میدم ، فقط میخوام رد شه ،
بگذره ، سپری بشن این روزا
یعنی باید یه فکری بحالِ این روزام کنم ...
به روزمرگی های خودم احتیاج دارم
دور شدم از زندگیم ... دوری داره اذیتم میکنه
یک ماه و هشت روز شد.