سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرستادنه دوتا لینک در مورد دوربین منو به این فکر انداخت که یکم بیشتر سرچ کنم در مورد عکاسی و اون دوربین خفن که هدیه گرفتمو بیشتر ازین آکبند نگه ندارم، سابقا با دوربین موبایل عکاسی میکردمو چقدرم هیجان داشتم براش ولی الان با حضور یه کاننه حرفه ای من هیچکاری هنوز نکردم! حالا پیج فیتنس رو انفالو میکنم و کلی پیج عکاسی رو دنبال میکنم شاید یچیزی شدم:-) عکاسی منو با خودش میبره یه رویای قدیمی که یکم دیر بهش رسیدم درست مثل خیاطی! مهندس شدن ایده ی خوبی برای من با این روحیات نبود یکم پیر بنظر میام برای استارت کار جدیدی رو زدن و شایدم تنبل! اصرار این روزهای من به خواهری برای دنبال کردنه رشته های هنری به همین دلیله حالا من استعداده طراحی و نقاشی نداشتم و فقط خوش خط بودم ولی این آجی ما نقاشی هم خوب میکنه، یه روزی به حرفای من میرسه که دیره و مثل الان من ته نشین شده. خلاصه من دارم لاک پشتی عکاسی مطالعه میکنم. خاطرم میاد همون روزای دانشجویی به بهانه ی عکاسی داشتم حوالی دانشگاه تو ده ونک پرسه میزدم و وارد یه محیط پارک مانندی شدم و شروع کردم به عکس گرفتن بعدا کاشف بعمل اومد که اومدم تو خونه ی مردم:-)) ملت خونه شون اینقدر بزرگ بود من فکر کردم پارکه :-)) خدا ببخشه بهشون اون عکسا با دوربین موبایل نوکیا ان هفتادویه هنوزم خفن ترین عکساییه که گرفتم. علی برکت الله... ببینیم چی میشه

پ.ن: تند تند آپ میکنم و غیرطبیعی بنظر میاد درست مثل اون بازدیدکننده ایکه روزی چند بار به وبلاگم سرک میکشه و فکر میکنه من نمیفهمم یا شایدم میخواد بفهمم، ولی خب این غیرطبیعی بودنه من دلیلش تنهاییه فعلا، همسر در غربته منم اینجوری سرگرم میشم البته آژانسه خانواده هم هستم، تا حالا بردمشون سینما و امشبم کهف الشهدا بودیم باید ببینم برای فردام چه آشی پختن. بابام هم نیستا ، شهر شهر زنهاس.


+تاریخ شنبه 97/4/16ساعت 5:25 صبح نویسنده ره گذر | نظر