سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاقا ما این کانالو تاسیس کردیم، خب توقع نداشتم یه سلام و احوالپرسی که هزار تا سین بخوره ولی خب انتظارم نداشتم سه تا سین بخوره که اونم یکیش خودم باشم :-)) خلاصه که اونجا هست برای خودش یوقتایی دلم خواست سلفی همین الان یهویی یا یه لینکه مفید بذارم که بعیده ولی برای نوشتن اینجا همچنان به کار خودش ادامه میده. اولین دلیلش اینه که پایین میگم و دومین دلیلش اینه که پایین نمیگم و سومین دلیلش اینه که عاقا اینجا حداقل فکر میکنم بازدیدکننده دارم و کامنت نمیذارن و نمیفهمم که بازدیدکننده ندارم خب :/ 

دلیلم: الان یک ساعت تقریبا چت های دوست داشتنی ای با یه دوست قدیمی داشتم، دوستی که تقریبا ده ساله مجازی مونده و الان برای خودش خانمی شده. تو دلم یه عالمه شاد شدم و یه عالمه خوشحال. دیدنه یه دوست قدیمی که برات یادآوره جوونی و سرزندگیه خیلی لذت بخشه. و چون دوست داره اینجارو باعث افتخارمه که وبلاگم سرپا باشه. 

پانویس: تو اینستاگرام یه پیج برای پرندهام زدم که عاقا عکساو فیلماشون لایک میخوره ها:-)))) منم خودم یه دیدنه عکس و فیلمهای پرنده ها معتاد شدم. اینم اعتراف کنم که حداقل روزی دوساعت رو کنار دوستان سپری میکنم. ببین آدمو به چه کارایی وادار نمیکننا. 

پانویس همچنان: شوعره یه دفعه بهش وحی شد که که میخواد یه رستوران بزنه، خب بیکاری بهش فشار آورده و نظم زندگیش بهم خورده. کسیم دست بدستش نداد تا ایده هاشو عملی کنه. دیگه خودش داره یکاری میکنه و از اموال منم بعنوان سرمایه استفاده میکنه:-)) من کی بودم:-) خلاصه که پول از من و کار از همسر. طلاها پر! دوربین عکاسی پر! یه خوبی ای که داره اینه که میتونی صددرصد این اطمینانو بهش بکنی که از پس همه کار برمیاد. بامید خدا موفق شه پول منم خورد خورد بده خب:/ 

پانویسان: کلاس خیاطی که نصفه موند و رفتیم حالا قراره شروع کنم باز. شروع شه هنرنمایی کنم. 


+تاریخ شنبه 97/7/7ساعت 11:4 عصر نویسنده ره گذر | نظر