روی صندلی نشستم ، پشت میزناهارخوری که پشتش ناهار و شام و حتی صبحانه نمیخوریم، روبروم آینه است به خودم نگاه میکنم ، خیلی غمگینم. عمیق نیست ولی هست. دلم یه هم صحبتی طولانی میخاد
+تاریخ دوشنبه 101/8/2ساعت 3:56 عصر نویسنده ره گذر
|
نظر
روزهایی را میبینی، باورنکردنی.با کسانی آشنا میشوی که کاش نمیشدی و با کسانی روبرو میشوی که آرزو میکردی کاش زودتر دیده بودی.زندگی جاریست ، خوب زندگی کنیم.ثانیه ها برنمیگردند و ما مسئول تصمیمات خویشیم.
اینجا مینویسم، هر وقت فرصتی داشته باشم. ازینکه اثری از خودم توی این دنیا به جا بذارم حس خوبی میکنم ، 14 سال از اولین پست اینجا میگذره ، قطعا من آدمِ اولین پستم نیستم