بیا کنارم بشین
امروز داشتم خاطرات را مرور میکردم
چه روزهایی از سر گذراندم
یادت هست چقد حالم بد بود ؟
وقتی بعدها خوب شد حالم ،
فراموش کردم چه بر سرم آمده بود
از آن حال بد ، جان سالم بدر بردم
ولی حالا ، باز حالم بد است
لبه ی تیغ راه میروم
اگر سقوط کنم ...
کاش بودی ، دستم را میگرفتی
فکر کنم دارم خودم را نابود میکنم
سپیده زد ، خواب از چشمانم رفته
کاش آخر این داستان هم نگاه خدا بمن باشد