به من فراق تو غم، درد، چشمِ تَر داده است
از آنچه حق دلم بود، بیشتر داده است
اگر شکستی و خون کردیاش، فدای سرت!
خدا برای چه دل را به ما مگر داده است؟
دچار چشم تو از خلق سنگ خواهد خورد
همیشه عشق به دیوانه دردسر داده است
از آنچه بر سرم آورده عشق میپرسی؟
مرا به بند کشیده است و بال و پر داده است
مرا توان صبوری هنوز هست، ولی
بس است! صبر فقط عمر را هدر داده است