کنار کی آسیب پذیری ؟ یه جایی باید باشه که زانو بزنی ، سرتو بندازی پایین و بگی من خسته ام. جاییکه بتونی خودت باشی با تمام عیب و ایرادات و خط و خشا ، نمیشه یا بهتره بگم من ندارم نزدیکم همچین شخصیتی رو ، آدمای کمی این شانسو دارن که آدم امنی داشته باشن که بتونن کنارش آسیب پذیر باشن. بیای بهش بگی : آخ! دیدی گند زدم ، فلان کار گندو من انجام دادم ، و اون قضاوتت نکنه ، چپ چپم نگاه نکنه ، فقط لبخند بزنه و بزنه رو شونت بگه : از بس شاسگولی دیگه :-) همین .
چند تا آدم دورم دارم که فقط بهشون هر چی شده رو گفتم ، اونا داستان زندگیو شاید بدونن ، ولی تفسیر این داستان ، زاویه دید من رو شاید ندونن ، شایدم خیلی روم حتی قضاوت داشته باشن ، خب داشته باشن مهم نیست. اصلا چی شد به اینجا رسیدم ؟ میخاستم فقط از اون مکانی که یه آدم امنی داری که میتونی بدون ترسیدن براش خودت باشی بگم. آدمی که براش سوپرمن نمیخاد باشی ، میتونی گریه کنی پیشش ، میتونی بگی بیا دنبالم بیا ببر دورم بده بابا پوسیدم. اصلا بشینی کلی خاطرات تکراری و خسته کننده بارش تعریف کنی و براش جذاب باشه ، بعدم بشینی کلی از حرفای صد من یغازشم گوش بدی و اوف! چه کیفی داره گوش دادن.
خب ! فعلا که نداریم همچین شرایطی رو ، همچین آدمایی منقرض شدن یا دورن
پس میشینیم شعر میخونیم:
چو من ز سوز غمت جان کس نمیسوزد
که عشق خرمن اهل هوس نمیسوزد
در آتشم من و این مشت استخوان بر جاست
عجب که سینه ز سوز نفس نمیسوزد
ز داغ و درد جدایی کجا خبر داری؟
تو را که دل به فغان جرس نمیسوزد
ز بس که داغ تو دارم چو لاله بر دل تنگ
دلم به حال دل هیچکس نمیسوزد
به جز من و تو که در پای دوست سوختهایم
رهی ز آتش گل؛ خار و خس نمیسوزد