حرف هاییکه هیچ وقت بهت نمیگم همسرم:

رابطه ی ما تموم شد، همون شب که خودت یادت میاد چی شد. هیچ وقت توی روت این حرفارو نمیزنم چون تو میگی خیلی دوسم داری، چون بمن امید داری، امید داری اینقد قوی بودم که تونستم ازون بحران عبور کرده باشم. تو مطمئنی که من بهبود پیدا کردم و دارم زندگی عادی مون رو میکنیم. میگی که زندگیتم ، شب و روزت منم. میدونی گوشم خیلی پره! خیلیا هستن تشنه ی شنیدنِ کلمات محبت آمیزن! ولی من بیرازم ، بیزارم که بهم بگی دوستت دارم ، بیزارم بگی عمرمی ، نفسمی ، لنگت نیست ... من حالت تهوع میگیرم از اینکه یه حرفی بزنی که نتونی پاش وایسی، برای من مهمه که صادق باشی با خودت، بیای بگی زن! تو منو اذیت میکنی، چرا حرف نمیزنی باهام؟ چرا لب باز نمیکنی ؟ چرا داد نمیزنی؟ چرا نزدی تو گوشم؟ حرف حرف ... کلمات منو مسحور میکنن ، شاید میبخشیدمت اگر با من ارتباط میگرفتی ... ولی بدبختی من دیگه با این سن و سال با هر کسی ارتباط نمیگیرم. مشکل از منم هست، من به یه آرامشی رسیدم که فهمیدم نمیتونم باهات ارتباط بگیرم، من همه درارو بهت بستم. چون هر راهی برای ارتباط رو تست کردم بدتر شد اوضاع، ازینکه نتونم کنترل کنم زندگیمو میترسم، تو رو نمیتونم پیش بینی کنم، تو آتش فشانی که توی جمله ی دوم هر چی تو سرته میریزی بیرون و بهم صدمه میزنی. چرا باید بخوام وارد این طوفان بشم؟ برای من بهتره فقط از دور برات بای بای کنم. ظاهر رو جوری بچینم که همه غبطه ی زندگیمو بخورن، همین کافیه برام. من میتونم با کسی زندگی کنم که ارتباط روحی باهاش ندارم ، و حفره رو درون قلبم با خودم حمل کنم. تهش میمیریم دیگه ... منتظر مرگم ، آروم نشسته ام و کاری نمیکنم.

پ.ن: آهنگ گوش بدیم ؟ علی یاسینی _ کنارتم


+تاریخ سه شنبه 03/11/16ساعت 12:57 عصر نویسنده ره گذر | نظر