سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردِ دل نکن با کسی ،
خودت شاید سبک بشی ولی اون بیچاره رو به اندازهِ کوهی سنگین میکنی ، ...


+تاریخ یکشنبه 90/11/9ساعت 12:26 عصر نویسنده ره گذر | نظر

تَوَکُلَم ، لاغر شده ...
شاید هم لاغر بوده من خبر نداشتم ...
بالاخره در ابتلا که قرار میگیری تازه می فهمی چند مرده حلاجی ...


+تاریخ شنبه 90/11/8ساعت 11:38 عصر نویسنده ره گذر | نظر

من همه جای زمین را دوست دارم ،
زیرا جایی از آن نیست که به سرانگشت آفرینش تو موجود نشده باشد.
و در هیچ کجا احساس غربت نمی کنم ، زیرا تو همه جا هستی ... و دوست تر از تو کیست؟

قسمتی از یه کتاب که دیروز شروع کردم ، دیشب تمومش کردم ، خوندنیهاشو میگم بعد میگم چی بوده!


+تاریخ شنبه 90/11/8ساعت 9:8 عصر نویسنده ره گذر | نظر

لا یَوم یَوَمَکَ یا اَبَا عبـــدالله
طبقِ کلامِ امام حسن عسگری (ع) یکی از نشانه های مومن خواندن زیارت اربعین است.

التماس دعا
پارسال ....


+تاریخ جمعه 90/10/23ساعت 6:30 عصر نویسنده ره گذر | نظر

هر کسی یه جوری مورد امتحان قرار میگیره ...
در مواجهه با این مشکلات هر کسی یه عکس العملی نشون میده ،
اشک و آه و ناله ...
ولی ناامیدی از لطف و مهربونی خدا هرگز ...
با اینکه به حق و حتی نزدیک به حق هم خدا رو نمی شناسم ...

ولی ناامید شدن از رحمت بیکران خدا ، یاس ...
بی انصافیه ، خودکشی یه! نفهمیدنه!
.
.
.
باید خدا رو شاکر باشم .
خدا ، امید ، دعا ، دعا ، دعا
دیماه 1390 هیچ وقت از یادم نمیره!


+تاریخ سه شنبه 90/10/13ساعت 12:46 عصر نویسنده ره گذر | نظر

پدرِ یکی از دوستانم به رحمت خدا رفتن ...فاتحه ای
دوستِ عزیزم تسلیت واژه کوچکی است در برابر غم ات


+تاریخ یکشنبه 90/10/4ساعت 9:10 عصر نویسنده ره گذر | نظر

اگه ازین به بعد
کسی ازم بپرسه : وبلاگ داری ؟
و من بگم : نه!
دوروغ گفتم ؟

پ.ن: راست گفتن در این مورد بد جور درده سره ، راست راست میای راست میگی ، بعد میخوای پست بذاری ، تو رودربایستی گیر می کنی ، پس فردا چش تو چشه فلانی می خوای بشی و اونم فهمیده چقدر بیب تشریف داری:-|

لینک: اینجا رو بخون


+تاریخ شنبه 90/10/3ساعت 2:3 صبح نویسنده ره گذر | نظر

به نام خدای مهربون
همچین شرایطه جدید بابه دل نیست ، یعنی توی هر شرایط و اوضاع احوالی بالاخره یه چیزی از توش در میاد دیگه ، به عرضتون برسونم که این دفعه هم چیزای خوبی ازش در اومدده ، خوووووووب ... آقا همیشه یه داستانی هست دیگه ، اوجِ خوشبختی هم چند تا سوژه هست که ناخن بکشه روی اعصابت ... خوشم میاد که کاملا فهمیدین منظورم رو :دی
اومدیم تهرون چند روزی ، ازین روست که شب بیداری برقرار شده و یاده قدیم ندیما دارم شبانه پست میفرستونم به شبک جهانی:-)
یادش به خیر ، قدیما :
زندگی یه مُدلایی بود که تنهایی شده بود رفیقِ شفیقمون ، اینگونه بود که به اینترنتِ عزیز معتاد شدیم ...
ما هم برای دلِ خودمون تجویز کردیم که حالا که داریم از تنهایی دق مرگ میشیم خو ، یه وبلاگ بزنیم ، چیمون از فلانی کمتره!
فک کنم دوسال می گذره ، از وقتی که حرفه ای دارو ندارم وب شده ولاغیر ، نمیگم بدی نداشته که داشته ، ولی خوبیاش برام بیشتر بوده ، از چیزایی که یاد گرفتم ، از آدمایی که باهاشون آشنا شدم و ازشون واقعا چیز یاد گرفتم ، از همه مهم تر : از دیده وسیعی که تو وب بهش رسیدم ... و غیره ،
البته یه بدی هایی هم داشته ها ، به نظرم یه کم زیاد وقتم تلف شد ...
چی می خواستم بگم ؟
آهان در کل منظورم این بود که ، وبلاگ نوشتن برای من درمونه دردم بود ، الان اوضاع عوض شده ، دردم عوض شده ، گاهی فکر می کنم که وبلاگ نوشتن نه تنها دردمو دوا نمی کنه بلکه یه درد به دردام ممکنه  اضافه کنه ، شاااااااااااااااااید!
پ.ن1: شخصه "الف" به شخصه "ب" میگه : میدونی؟ هر وقت می خوام باهات حرف بزنم ، دو دلم هزار بار می گم ، ولش کن! این که حرف منو نمی فهمه!:-(
پ.ن2: اینقده دلم تنگ شده برای روزایی که دوهزار بار در دقیقه صفحه خانگی وبلاگمو رفرش می کردم .... دلم تنگ شده برای کامنت:-|

.........................................................................................
رسول خدا صلی الله علیه و آله :
أَلشِّتـاءُ رَبیـعُ الْمُـؤمِنِ یَطُولُ فیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعینُ بِهِ عَلى قِیامِهِ وَ یَقْصُرُ فیهِ نَهارُهُ فَیَسْتَعینُ بِهِ عَلى صِیامِهِ؛
زمستان بهار مؤمن است، از شبهاى طولانى‏ اش براى شب زنده دارى، و از روزهاى کوتاهش براى روزه‏ دارى بهره مى‏ گیرد.

وسائل الشیعه: ج7، ص302، ح
3


+تاریخ جمعه 90/10/2ساعت 1:10 صبح نویسنده ره گذر | نظر

هر سال اول محرم یه پارچه مشکی به دیواره خونه مون می زنیم ، نماده مشکی پوش شدن برای عزای حضرت سیدالشهدا ... طبقه معمول هم پست می ذاشتم تو وبلاگم ، امسال دیر شده ، ولی تو ذهنم بود که خیلی ها شبهاتی وارد می کنن به قیام اباعبدالله ع ، بهتره تو وبلاگم لینک بدم به پاسخ برای این شبهات ...
قرب الی الله ...

اگر امام حسین(ع) علم به شهادت خود داشتند، چرا به کربلا رفتند؟
و اگر علم نداشتند، پس روایاتی که دلالت بر علم ائمه(ع) دارد را چگونه باید توجیه کرد؟


+تاریخ دوشنبه 90/9/28ساعت 12:50 عصر نویسنده ره گذر | نظر

به یاد دارم اون روز که گوشه سفیدِ یه کاغذی رو سیاه می کردم و برای خودم برنامه ریزی می کردم
که ساله دیگه فلان کار ، سال بعدش فلان کار ، سالِ بعد فلان کار و این جوریا بودکه برای 10 ساله آینده ام برنامه ریزی کردم ،
یه چشم اندازه 10 ساله ، مثلِ سند چشم انداز ، ولی برای ره گذر ...
زمان بندیه اون برنامه ریزی به هم خورده !
یه حسه مبهمی دارم ، نمی شه برای کسی توضیح داد ، حتی نمی شه براش پست گذاشت ...
نمی شه اسمشو شکست گذاشت ، ولی حتی اسمش شکست باشه
نمی خوام اون قدر ضعیف باشم که بهش اعتراف کنم ...
شدیدا به صبور بودن احتیاج دارم ، صبر ، صبر ، صبــــــــــــــر ...
باید یاد بگیرم که باید تو زندگی شکست خورد ، زمین خورد ، گاهی زود به نتیجه نرسید ...

پ.ن: وقتی دوستانه خوبی داری که احوالت رو پیگیر هستن اول باید خدا رو شکر کنی
و بعد براشون پی نوشت بذاری که : من خوبم و این پست حدیث نفس بود ، اینجا همه چیز خوبه !


+تاریخ شنبه 90/9/26ساعت 12:16 عصر نویسنده ره گذر | نظر