سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غدیر

یا امیر المومنین ،  ولایتتون رو تبریک عرض می کنم.
عیدِ شما شیعیانِ علی علیه السلام مبارک .
امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود: شیطان  چهار بار ناله کرد:
روزى که مورد لعن خدا واقع شد / روزى که به زمین هبوط کرد/ روزى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد / روز عید غدیر.

سایت مرکز اطلاع رسانی غدیر
کتابخانه تخصصی غدیر
سایت غدیر


+تاریخ جمعه 91/8/12ساعت 11:44 عصر نویسنده ره گذر | نظر

رفتم { اینجا } و عینِ گیجا نگاهِ عدداش می کنم ، یه عددِ که ثابت ایستاده ، ذل زدم بهش ...
یهو یه دونه بهش اضافه میشه ، انگار دنیا رو سرم خراب میشه
نوشته : خودکشی های امسال

مُــــــــرد؟

یه آدَم به کُجا میرسه که خودشو می کُشه؟ :(

پ.ن: آدم ها منهای خدا موجوداتِ خطرناکی می شوند ، بی آزارترین نوعشان بدونِ خدا می توانند خودشان را بکشند حتی ، و انواعِ خطرناکِ بی خدایان دیگران را میکشند ... آدم های منهای خدا موجوداتِ خطرناکِ عجیب و غریبی می شوند ، میشود گفت که وقتی به جایی بند نباشی دلیلی نداری برایِ بهتر شدن ، برایِ انتقام نگرفتن ، برایِ صبر کردن ، برایِ امید داشتن ، برایـــِ ....


+تاریخ چهارشنبه 91/8/10ساعت 8:37 عصر نویسنده ره گذر | نظر

کاروانِ عاشورا در راه است و من دلم بی تابِ کودکانِ حسین است...
دل شوره دارم ...
برای کودکانِ کاروان دلم شور میزند ...
برای آخرین روزهای خندیدن هایشان
برای آخرین روزهای پدر داشتن
برای آخرین روزهای دیدنِ عمو
برای آخرین روزهای آب ...

چند سال پیش در روضه ی ارباب بود گمانم با خودم عهد کردم اگر پسری داشتم اسمش را حسین بگذارم.
امروز یه مطلب تو این وبلاگ خوندم چقدر جور بود با من :

خدا یک پسر به من بدهد
اسمش را بگذارم «حسین»
بعد من بشوم «ام‌الحسین»
و او بشود «حسین ِ فاطمه»
که از ته دلم صدایش کنم: «حسین»‌م، مادرم، عزیزم..
به بقیه بسپارم که هوای «حسین»‌م را داشته باشند
خاطر «حسین»‌م را اذیت نکنند
صدا برای «حسین»‌م بلند نکنند
یادم باشد که «حسین»‌م را جایی تنها نگذارم
یک لیوان آب همیشه دم دستم باشد که هیچ وقت «حسین»‌م احساس تشنگی نکند...
و «حسین»‌م بشود برای من روضه‌ی مصور...


+تاریخ دوشنبه 91/8/8ساعت 5:21 عصر نویسنده ره گذر | نظر

1 به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .

2 با مرد یا زنی ازدواج کنید که دلبسته ی گفتگو کردن با او هستید.

زیرا هنگامی که پیرتر می شوید، مهارت های مصاحبه مانند دیگر مهارت ها بسیار برجسته می شوند .

3 همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید هزینه نکنید و یا همان اندازه که می خواهید نخوابید.

4 هنگامی که می گویید: دوستت دارم، منظورتان همین باشد .

5 هنگامی که می گویید :ببخشید، به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .

6 پیش از اینکه ازدواج کنید دستکم شش ماه نامزد باشید .

7 به عشق در نخستین نگاه باور داشته باشید .

8 هیچگاه به رویاهای کسی نخندید. مردمی که رویا ندارند هیچ چیز ندارند.

9 عمیق و با احساس عشق بورزید. شاید آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .

10 در اختلافها با انصاف بجنگید و از کسی هم نام نبرید .

11 مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .

12 آرام سخن بگویید ولی سریع بیاندیشید .

13 هنگامی که کسی از شما پرسشی میکند که نمی خواهید پاسخ دهید،

لبخندی بزنید و بگویید :چرا می خواهی این را بدانی؟

14 به یاد داشته باشید که عشق بزرگ و کامیابی های بزرگ نیازمند خطرپذیری های بزرگ هستند .

15 هنگامی که کسی عطسه می کند به او بگویید عافیت باشد .

16 هنگامی که چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .

17 این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.

18 نگذارید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان آسیب بزند .

19 هنگامی که آگاه می شوید که اشتباهی مرتکب شده اید، بیدرنگ برای برطرف کردن آن دست به کار شوید .

20 هنگامی که تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .

21 زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .


پ.ن: این پست می توانست پی نوشت های خوبی داشته باشد ، ولی حیف که ندارد ، اصلا اعتقاد دارم به اینکه آدمها( من جمله خودم!) هیچ وقت تمام انرژی شان را صرف نمی کنند ، اگر همیشه تمام سعی و تلاشمان در سنگ تمام گذاشتن بود ، الان دنیای بهترتری داشتیم خیلی ... تنبلی ، بی حالی ، افسردگی ، کسلی ، ناامیدی ... راحت ترین و دمه دس ترین احساساته دنیاس که برشان میداریم ، ... هیع!


+تاریخ جمعه 91/8/5ساعت 2:12 عصر نویسنده ره گذر | نظر

توجه توجه این پست برای دانش آموزان و دانشجویان شدیدا بدآموزی دارد.
یه چن وخ پیشا ، نمی دونم چی شد ، بحثه چی شد که خواهره کوچکمان ( فقط سیزده سال کوچکتر از ماست و اگه ببینی از لحاظه قد و قامت مادر بزرگ من است) مبحثه شیرینه تقلب کردن و دید زدن از روی بغل دستی سر جلسه امتحان و رسوندن و گرفتن و پیش کشید ، منم مثل فلش بکِ تو فیلما پرت شدم به دورانِ دبیرستان و کمی بعدترش دانشگاه و اون روزا
 درونِ اَبرِِ بالای سرم در واقع فلش بک : یادش که دقیقا نمیشه گفت بخیرِ ولی نمی دونم چرا استعدادِ وافری تو تقلب کردن داشتم ، بعلاوه ی یه دلِ شیر که عمرا هیچ ترسی توش راه نداشت که یه وخ کسی بیاد و ببینهیادمه دبیرستان توی سالن امتحانات سر جلسه امتحانِ مبانی کامپیوتر بود گمونم ، روی یه دستمال کاغذی جوابا رو نوشتم دادم پشتیم ،(  سالن امتحانات صندلی تکی چیده بودن) بعدا فهمیدم این دستماله دس به دس چرخیده ، جمیعا فیضِ اکمل بردن کم و بیش از این شیطونیا داشتیم تو دبیرستان ... ولی شاهکارای بی نظیرم تو دانشگاه رخ داد در واقع درون محیط دانشگاه بود که به این استعداده شگرفی که درونم هست واقف شدم امتحانه مهندسی اینترنت داشتیم ، یه کتاب داشت ، آقا عظیم بودا سنگین ! قطور ! هر چی خوندم شبِ امتحان ، تموم نمیشد که تازه فک کنم با بچه ها قرار گذاشته بودیم هر کسی چند تا فصل و تقبل کنه جمیعا یه چیزی از توش در بیاد سرتونو درد نیارم...دیدم تموم که نشد ، تصمیم گرفتم دلو به دریا بزنم و شد آنچه شد ، کتاب بردم سر جلسه گذاشتم رو پام حالا فک کن کتاب به اون بزرگی رو !!! open book امتحان دادم( آخ ، مثه یه قطره اشک از چشتون افتادم ، میدونم میدونم ) یه نمونه دیگه میگم خلاص ... یه درسه سخت داشتیم ، از درسای گروه برق بود ، مدار الکترونیکی ، آقا این استاد هر چی درس میداد، نه می فهمیدیم، نه عمرا یه سوالشو می تونستیم حل کنیم (الان دیگه مطمئنم دارید فک میکنید من کودنم)، شبه امتحان عزاداری بود کلا ولی کور سوی امید اینجا بود که استاد سوالای امتحاناو حتما از روی کتابِ حل المسائل میداد (از ترم اول باهاش درس داشتیم ، دستش رو شده بود استادِ نازنین) بدینوسیله لامپی بالای سرم روشن شد سرتون درد نیارم ، تمامه کتابِ حل المسائل رو کپی کردیم در ابعاده کوچیک البته بردیم سر جلسه
ازونجایی که تک خوری هم نداشتیم عمومِ ملت غیور استفاده کردنQueenHippieHippieHairdoArabic VeilRed HairHippieالبته نامردی نکردیم دیگه در حدِ نوزده جواب دادیم که تابلو نشه
وای دلم میخواد یه دونه دیگه هم بگمالان یادم افتادجاتون خالی ترم آخر گمونم بود ، یه درسه اختیاری داشتیم صد رحمت به دروسه تخصصیدیگه چند روز قبل امتحان مطمئن بودم که افتادم بی برو برگرد ، که هاتفی از غیب ندا داد !!! نه ، ببخشید ، یکی از بچه ها زنگ زد گفت : مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا مضمونش این بود که رفته بود اتاقِ تکثیر و سوالای امتحانو اتفاقی دیده بود و اتفاقی کپی کرده بودو برای اینکه حلال شه قرار گذاشتیم مترو اومد سوالا رو داد فقط چون وخ نداشت من جوابارو تمیز نوشتم روزه امتحان بردم ، دوتایی فیض اکمل بردیم ، این دفعه نامردی نکردم در حدِ بیست نوشتم
انتهای فلش بک ...
خواهرم داشت شیرین کاریاشو تعریف میکرد و در عرض صدمه ثانیه همه این اتفاقا از جلو چشمم رد شد(اون باری که سرِ جلسه امتحان مراقب مچمو گرفت هم ایضا یادم افتاد) بعد همچین با توپ و تشر باهاش برخورد کردم ... گفتم : دهع از الان بخوای شروع کنی فردا چی میشی پس! الان که درسات اصلا سخت نیست یکم بخونی راحت همه رو یاد میگیری! اگر هم بلد نبود اصلا مهم نیست حتی اگر هم تجدید بشی بازم مهم نیساگر مشروطم بشی مهم نیس ، دوباره می خونی این همه عجله تو قبول شدن و نمره بالا گرفتن برا چیه؟اصلا مهم نیست چه نمره ای میگیری ، مهم اینه که یاد بگیری ، اگر نمره ات کم شد یعنی یاد نگرفتی ، می خونی یاد میگیری خب ! دهع!!!



پ.ن: البته بنده به وظیفه خواهرانم تا حدی عمل کردم ، ولی نتیجه شو دیگه خدا عالمه ، تاثیر داشت ؟ بچه های این دوره زمونه ؟ داشت ؟ نداشت؟

نتیجه اخلاقی: و واقعا الان که بزرگتر شدم نسبتا ، اعتقاد دارم به این حرفی که زدم ، و در آینده هیچ وقت فرزندم رو مجبور نمی کنم که شاگردی باشه که نمره های رنگارنگ بگیره ، دلم میخواد خودش باشه بدونِ هیچ گونه فشاری ( هر چند روی من فشاری نبود صرفا استعداده ذاتیم بود) درس بخونه و اصلا نمره گرفتنش مهم نیس و هیچ وقت هم بخاطر نمره هاش تشویقش نمی کنم ، بلکه بخاطره چیزهایی که واقعا یاد گرفته تشویقش می کنم ... می ارزه که دَرسِت رو یک سال ، دوسال ، ده سال دیرتر تموم کنی ولی یاد گرفته باشی و بدونی ... (هر چند سیستمِ آموزشی ما مشکلاته بیبی دارهکه در این مجال نمی گنجه که شاید سر منشا اینجور مشکلا شده) .....
این بود درسِ عبرت از زبانِ یک عدد انسانِ نادمِ پشیمان


+تاریخ سه شنبه 91/8/2ساعت 10:29 عصر نویسنده ره گذر | نظر

فیلسوفانه وبلاگانه: خوش بحاله اونایی که تو وبلاگشون روزانه می نویسن ، یه دفترچه خاطراته کامل میشه براشون ، من خودم اینجوری نیستم ، در کل شاید یه تعداده انگشتای دست هم روزانه ننوشته باشم ، یه جورایی معذبم که کسی بخونه ، یا بیشتر موقعا حال و حوصله ی نوشتن ندارم ، فکر نمی کنم موضوعه مهمی برای گفتن باشه...ولی وقتی وبلاگایی که روزانه می نویسن می خونم خیلی دوسشون دارم ، شورِ زندگی جاریه توشون ، سیرِ زندگیشون ... آدما سرنوشتای مختلفی دارن! واقعا هیچ کس از فرداش خبر نداره ... ( چی داشتم میگفتم؟؟؟) .بلاگه من یک عدد وبلاگه بدبخت می باشد ، اولین جاییه که به فکرم می رسه بزنم درب و داغونش کنم وقتی که حوصله ام از دسته بازیای روزگار به تنگ می یاد !!! آخی ، نازی نازی به این وبلاگه جور کشم!!! خب بالاخره منم زورم اینقدر فقط میرسه دیگه ...

پ.ن: این پست رو همین جوری الکی زورکی گذاشتم ، برای دلِ خودم ، روحیه ام عوض شه یکم!
پ.ن: هوا سرده! ژاکت! دوتا پتو گلبافت ! جوراب! (انسان بودن یعنی فراموشکار بودن ، الان که هوا سرده ، اصلا نمی تونم تصور کنم یه روزی هم تابستون بوده و هوا گرم بوده!!! انگار از بدو آفرینش هوا سررررررررررررد بوده)


+تاریخ دوشنبه 91/8/1ساعت 9:16 عصر نویسنده ره گذر | نظر

در این روزگاران همی مشغوله وبگردی می بودمی
                    که ناگهان به وبی برخورد نمودمی ، مطلبی جالب دیدمی ،
                                  میگذارم لینکش در این مکان تا خواندن کنید همی شماام...
+لینکِ جالب انگیزمان

پ.ن:
بعد از اینکه لینکو خوندین ازون فکرای بد بد نکنینا ، خدا روزی رسونه ، همین و بس!
فقط لیستِ قیمتا برام جالب انگیز بود... و این کاره این پدر برای دخترش!!! چه باباهای جالب انگیزی!


+تاریخ چهارشنبه 91/7/26ساعت 10:18 عصر نویسنده ره گذر | نظر

بفرمایید روضه:

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی
شکر خدا جواد که خواهر نداشتی
شکر خدا جواد که خواهر نداشتی
خواهر نداشتی ، غم معجر نداشتی . . .


+تاریخ دوشنبه 91/7/24ساعت 10:49 عصر نویسنده ره گذر | نظر

انسان های بزرگ
پ.ن : ره گذر=انسانی بزرگ


+تاریخ چهارشنبه 91/7/19ساعت 7:19 عصر نویسنده ره گذر | نظر

ای آنکه هر که به درگاهت دعا کند اجابت می کنی...
ای آنکه هر کس اطاعتت کند او را دوست می داری...
ای آنکه هر که را دوست داری به او نزدیک هستی...
ای آنکه هر کس از تو محافظت طلبد، او را حفظ و مراقبت می کنی...
ای آنکه در حق کسی که به تو امیدوار است، کرم میفرمایی...
ای آنکه درباره کسی که نافرمانیت کند، حلم می کنی...
ای آنکه در عین عظمت و بزرگی، رئوف و مهربانی...
ای آنکه در انجام حکمتت بزرگواری...
ای آنکه لطف و احسانت قدیم است...
ای آنکه به هرکس اراده و اشتیاق تو دارد، آگاهی...
ای خدایی که جز تو خدایی نیست...
به تو پناه آوردم...    
                     
به تو پناه آوردم...
 ما را از آتش قهرت آزاد کن ای پروردگار من...


+تاریخ سه شنبه 91/6/28ساعت 11:36 عصر نویسنده ره گذر | نظر