دارم به این فکر میکنم که امکان داره یه روزی پرده از همه ی رازهای جهان برداشته بشه؟ اگه قرار باشه از من بپرسن من هیچوقت دلم نمیخواد این اتفاق بیفته و دلم میخواد رازهای جهان همیشه و همیشه پنهان بمونن. نمیدونم چطور این فکر به سرم زد ولی مهم نیست دلیلش هر چیزی باشه من تا آخر دنیا طرفداره رازداری هستم.
یه سری خاطرات و یه سری آدمها مثل روز برام روشن هستن و خاطراتشون رو هر از چندگاهی مرور میکنم دلم میخواد یادشون و چهره شون برام تازگی داشته باشه حتی بطرز احمقانه ای دلم میخواد باز دیداری باهاشون تازه کنم و خب هنوز اونقد احمق نشدم. نمیدونم در آینده چه اتفاقاتی قراره بیفته و هیجانش هم به همین بی خبریه! :-)
شب از نیمه گذشته ...