سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کشف جدیدی از دنیای فناوری بنام: پادکست!!! چقدر شیرینه تجربه ی دوباره ی رادیو بعلاوه تکنولوژی:-) 

 


+تاریخ یکشنبه 97/6/18ساعت 4:29 صبح نویسنده ره گذر | نظر

شوقی برای آپ کردن نداشتم و فقط دیدنه چندتا ایمیل باعث شد بیام بنویسم که زنده ام.

1- یه مدتی باز تو توهم بودم که .... ولی نشد و نمیشه انگار. خیلی سخته امید و ناامیدشدن

تایه موضوعی حل نشه نمیدونم چطوری میشه فکرشو از سر بیرون کنم

2- فردا عروسی دعوتیم و میریم ولایته همسر. منم نقش عکاس رو ایفا میکنم ، ببینم اولین پروژه ی عروسم به کجا میرسه :-))

3- خیلی خودجوش و سرخود انتخاب رشته ی خواهرمو خودم انجام دادم و با حذف و اضافه های سلیقه ایه خودم:/ حالا باید تو فکر پناهنده شدن تو ناکجااباد باشم چون اگه شهرسازی قبول شه منو میکشه!!!

4- دوتا مرغ عشق ، دوتا فنچ ، یکعدد قناری، یک نفر عروس هلندی و من : خونمون باغ وحش شده

و من هنوز زنده میباشم. 

پ.ن: رفتن به وب گذر و دیدنه بازدیدکنندگان فقط منو میترسونه :/ هوووف، نفسسس عمیق


+تاریخ شنبه 97/6/3ساعت 2:47 صبح نویسنده ره گذر | نظر

خب اینم از این، رتبه های کنکور امسال اومد و معلوم شد خواهری چه گندی زده! واقعا که گند زده و هر کسی مزد زحماتش رو میگیره. حالا با این اوصاف باید ببینیم که چی قراره قبول بشه. منکه تقریبا شستمش گذاشتم کنار ولی خودش که راضی بود ازینکه امسال رو جدی نگرفته و به خودش فشار نیاورده. اینم از نسل اینا که بنظرم خیلی پرتوقع و از خودراضی هستن و خوشبختی رو اینها دارن. کلا امروز اعصابم خورد بود که اینم مزید بر علت شد. 


+تاریخ چهارشنبه 97/5/10ساعت 1:5 صبح نویسنده ره گذر | نظر

 

 قلاب بافی

اینم از اولین تلاش بثمرنشسته ی من برای قلاب بافی، راضیم :-)


+تاریخ شنبه 97/4/30ساعت 4:57 صبح نویسنده ره گذر | نظر

اینکه بتونی کسی رو دوست بداری موهبت بزرگیه و همینطور اینکه دوستت بدارن. همیشه جزو کسایی بودم که همه دوستم داشتن یعنی ازین لحاظ تو ردیف اول بودم البته بجز دبیرستان که فکر نمیکنم بجز دوستای صمیمی ام زیاد مورد اقبال معلما بوده باشم! جون یجور تبعیض تو مدرسه مون بود که داستانش مفصله. حس خوبیه که مورد پسند همه باشی و هیچ وقت نمیتونم بفهمم که چجوری خواهد بود دوست داشتنی نبودن !!! 


+تاریخ جمعه 97/4/29ساعت 5:37 صبح نویسنده ره گذر | نظر

جدا زیباست ... گوش کنید 


+تاریخ چهارشنبه 97/4/27ساعت 4:9 صبح نویسنده ره گذر | نظر

شبها تا صبح بیدارم و بعد از نماز صبح تازه میخوابم. با خواهری که تازه از سد کنکور رد شده فیلم میبینیم. یعنی یه اشتراک سه ماهه از سایت فیلیمو خریدیم و تا تهشو درنیاریم بیخیالشون نمیشیم. ولی مشکل بزرگمون تو انتخاب فیلمه چون سلایقمون زمین تا آسمون با هم فرق داره، اون از ژانر شخمی تخیلی خوشش میاد و عاشق آدم فضایی و حتی زامبی هاس!!! و بعضی وقتا مامانمم اضافه میشه که علاقه داره به فیلمای سرقت و دزدی بانک :-)) و این وسط من که عاشقانه دوست دارم همیشه سرم بی کلاه میمونه. الانم یه سریال مزخرف گذاشته و منم سرمو با گوشی گرم کردم.

پ.ن: دارم یه رومیزی قلاب بافی میبافم، هنری که از صفر شروع کردم و نتیجه ی کارم خیلی راضی کنندس.

پ.ن: یه اپلیکیشن موبایل بنام pinterest داشتم که دنیای بزرگی ازعکس توش داشت، دیشب دیدم دیگه فیلتر نیست خیلی خوشحال شدم، پیشنهادش میدم بشدت.

پ.ن: همچنان بی شوهری برقراره، امشب خواخرشوهرمم برگشت و ازونور یکم خیالم راحته که هواشو داره حداقل یه غذایی میخوره که دوباره نره زیر سرم. اونجا یه سرمایه گذار پیدا شده البته صددرصد نیست ولی خیلی شرایط خوبیه، خیر باشه بامیدخدا. 


+تاریخ چهارشنبه 97/4/27ساعت 1:48 صبح نویسنده ره گذر | نظر

با همسری تماس داشتم اعصاب مصاب نداشت، یسری قول بهش داده بودن که یجورایی دبه کردن. تو اون بلاد خارجه برش داره و پول نداره برای همین جلوی چشماش داره این فرصتهاش میسوزه. حالا سرمایه گذار هستین؟ بسم اله 

 

:-) 


+تاریخ جمعه 97/4/22ساعت 10:45 عصر نویسنده ره گذر | نظر

این یکی دو روزه فضای مجازی پر شده از خبر دستگیری یه دختری که فیلم های رقصش رو تو اینستا میگذاشت و الانم که دیگه ملت دارن فیلمهای رقص خودشونو بعنوان حمایت ازون دختر به اشتراک میذارن. اینا خودشون میدونن با این کارشون این دخترو معروفتر کردن و مردم رو جری تر! میدونن و بازم این کارو انجام میدن، بجای این کارا مردم رو سرگرم کنن که اینقد ملت سرشون تو گوشی نباشه. حرفم این نیست حرفم اینه ما عادت داریم به عوض کردنه آدما فکر کنبم ، تو دین میخوایم همه بزور برن بهشت ، تو مادر بودن میخوایم بچه مون حتما حرف مارى گوش بده، تو همسر بودن میخوایم همسرمون غلام حلفه بگوش ما باشه، و در مورد خواهر بودن مثل من دلمون میخواد خواهرمون علاقه ش به ریاضیات رو کنار بذاره و حتما مهندس بشه. اینجور بارمون آوردن و اینجوری بودن عادتمونه!!! زورگویی و بزرگی کردن و دائما در حال ارشاد کردنِ ملت. یکم شل کنیم و بجای بقیه تصمیم نگیریم و اجازه ی خطا و اشتباه رو بدیم جای دوری نمیره. اون دختر تا آخر عمرش نمیخواست برقصه که! حالا آبروشم رفت! بهمین سادگی. من تصمیم گرفتم به انتخاب رشته ی خواهرم کاری نداشته باشم حالا منکه مهندس شدم کجای عالمو گرفتم؟ خب این بره ریاضی بخونه. والا! من خیلی هنر میکنم برای خودم تصمیماته خوبی بگیرم. دارم فکر میکنم یکی یه اشتباهی میکنه و چه عواقب جبران ناپذیری پشتش هست... عادت داریم به اشتباه زدن ، عادت داریم به زده کردن مردم، دست از سر مردم برداریم بد نیست. چقدر پیج فاسد هست ؟ منکه دنبالش نیستم هم گذرم بهشون افتاده خب خیلی زرنگین اینا رو هدایت کنید. 

هوووووف.. نفس عمیق.... 


+تاریخ دوشنبه 97/4/18ساعت 4:48 صبح نویسنده ره گذر | نظر

فرستادنه دوتا لینک در مورد دوربین منو به این فکر انداخت که یکم بیشتر سرچ کنم در مورد عکاسی و اون دوربین خفن که هدیه گرفتمو بیشتر ازین آکبند نگه ندارم، سابقا با دوربین موبایل عکاسی میکردمو چقدرم هیجان داشتم براش ولی الان با حضور یه کاننه حرفه ای من هیچکاری هنوز نکردم! حالا پیج فیتنس رو انفالو میکنم و کلی پیج عکاسی رو دنبال میکنم شاید یچیزی شدم:-) عکاسی منو با خودش میبره یه رویای قدیمی که یکم دیر بهش رسیدم درست مثل خیاطی! مهندس شدن ایده ی خوبی برای من با این روحیات نبود یکم پیر بنظر میام برای استارت کار جدیدی رو زدن و شایدم تنبل! اصرار این روزهای من به خواهری برای دنبال کردنه رشته های هنری به همین دلیله حالا من استعداده طراحی و نقاشی نداشتم و فقط خوش خط بودم ولی این آجی ما نقاشی هم خوب میکنه، یه روزی به حرفای من میرسه که دیره و مثل الان من ته نشین شده. خلاصه من دارم لاک پشتی عکاسی مطالعه میکنم. خاطرم میاد همون روزای دانشجویی به بهانه ی عکاسی داشتم حوالی دانشگاه تو ده ونک پرسه میزدم و وارد یه محیط پارک مانندی شدم و شروع کردم به عکس گرفتن بعدا کاشف بعمل اومد که اومدم تو خونه ی مردم:-)) ملت خونه شون اینقدر بزرگ بود من فکر کردم پارکه :-)) خدا ببخشه بهشون اون عکسا با دوربین موبایل نوکیا ان هفتادویه هنوزم خفن ترین عکساییه که گرفتم. علی برکت الله... ببینیم چی میشه

پ.ن: تند تند آپ میکنم و غیرطبیعی بنظر میاد درست مثل اون بازدیدکننده ایکه روزی چند بار به وبلاگم سرک میکشه و فکر میکنه من نمیفهمم یا شایدم میخواد بفهمم، ولی خب این غیرطبیعی بودنه من دلیلش تنهاییه فعلا، همسر در غربته منم اینجوری سرگرم میشم البته آژانسه خانواده هم هستم، تا حالا بردمشون سینما و امشبم کهف الشهدا بودیم باید ببینم برای فردام چه آشی پختن. بابام هم نیستا ، شهر شهر زنهاس.


+تاریخ شنبه 97/4/16ساعت 5:25 صبح نویسنده ره گذر | نظر