سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیشکی نمیبینه 

بعد از تو میپاشم 

پر میشم از خالی 

دیگه نمیتونم شکل خودم باشم

آینده مو بی تو ندیده میفروشم 

میترسم از دوریت ... 

از اینکه برداری دستاتو از دوشم

.

.

 

:  آهنگ (بیست و یک روز بعد) مهدی یراحی

1- یه حاله بی حالیم که باشم و بیام و دوتا کامنتو ببینم از بهترین آدمایی که تو عمرم دیدم، دیگه میتونم بد باشم؟ نه:-) خیلی خوبم، خیییییلی خوبم عالیم اصلا ، به این اشکهایی که دارن بی امون میچکن نگاه نکن اینا برا خودشون پایین میان، کی میتونه ناراحت باشه یا ناکام باشه وقتی تو این دنیا دوتا آدم حسابی دیده، من جزو خوش شانسای عالمم قطعا! اونم تو این دوره و زمونه. من میتونم سرمو بالا بگیرم و نقضِ تمامِ ادعاهای عصر امروزمون باشم. خلاصه که اگه فکر کردین آدم قحط اومده و داشتین به زمین و زمان بدوبیراه میگفتین یاد من بیفتین و به خودتون بگین : یه خوش شانسی هست یه گوشه ایکه ، شانس اینو داشته آدم حسابی ببینه. هم خداروشکر میکنم و هم احساس غرور میکنم و اگه بگم که باقی چیزای این دنیا برام ارزشی نداره بعد از این حتما سخن به گزاف نگفتم ، فقط یبار قبل از این دنیارو اینجوری به تهش رسوندم و دیگه تکرار نشده ولی الانم میخوام دنیا رو به ته برسونم، واقعا آرزویی ندارم و هیچی نمیخوام ، شاید از یه چیزایی تو دنیا هنوز خوشم بیاد ولی دوتا دوستِ واقعی که از این دنیا نصیبم شده برای ابدددددد بسمه.  و همینکه میدونم دارمشون و بهم ثابت شدن وقتی بهش فکر میکنم مملو از همه ی حس های خوب میشم، همین اشکایی که شر شر میان برا خودشونم ، دارن گواهی میدن که برای اثباتِ همین حسِ خوب سرازیر میشن. الحمدلله برای تو و تو. 

2- یه اتفاق خیلی خطرناکی افتاده، که البته افتاده و کاریش نمیشه کرد. ببین اعتماد و عشق و ... همه ی اینا شبیه یه دیوارن. بیشتر در مورد اعتماد! یعنی وقتی هست اون دیوار هم هست و دیوار محکمی ام هست و هیچ درزی ام نداره و راحت میشه بهش تکیه کرد. ولی وقتی نیست!!! وقتی یه اتفاقی میفته که دیوار اعتماد فرو میریزه... فروریخته و تمام! تمام. اون دیوار ازون دیواراس که بالا نمیره ، حسم اینه که نمیشه درستش کرد. دل چرکینم از اعتمادی که فروریخته و از عشقی که ضربه خورده، میدونم اونقدر آدم خوبی نیستم که بتونم براحتی ببخشم، با خودم تعارف تیکه پاره میکنم و به خودم تمرین میدم که: بخشیدم! دیگه از همین لحظه بخشیدمو و تمام! ولی باز رجوع میکنم و میبینم دیواری در کار نیست ، دیواری در کار نیست، هیچی! قبلا چطوری میبخشیدم که بعدش صاف میشد؟ دلم صاف میشد، میشد قبلنا! الان نمیشه چرا؟ بسپرم به زمان... باید این دیوار برگرده :-)) کارگر دیوارکش ترجیحا افغانی نیازمندیم.

 

پ.ن: آهنگِ بالا رو پلی کردم، لوپ میزنه. نظم فکریمو بهم میزنه :-) همون نظمی که نیست رو هم :-)) 


+تاریخ دوشنبه 96/5/30ساعت 3:29 صبح نویسنده ره گذر | نظر