دردِ دل نکن با کسی ،
خودت شاید سبک بشی ولی اون بیچاره رو به اندازهِ کوهی سنگین میکنی ، ...
تَوَکُلَم ، لاغر شده ...
شاید هم لاغر بوده من خبر نداشتم ...
بالاخره در ابتلا که قرار میگیری تازه می فهمی چند مرده حلاجی ...
من همه جای زمین را دوست دارم ،
زیرا جایی از آن نیست که به سرانگشت آفرینش تو موجود نشده باشد.
و در هیچ کجا احساس غربت نمی کنم ، زیرا تو همه جا هستی ... و دوست تر از تو کیست؟
قسمتی از یه کتاب که دیروز شروع کردم ، دیشب تمومش کردم ، خوندنیهاشو میگم بعد میگم چی بوده!
لا یَوم یَوَمَکَ یا اَبَا عبـــدالله
طبقِ کلامِ امام حسن عسگری (ع) یکی از نشانه های مومن خواندن زیارت اربعین است.
التماس دعا
پارسال ....
هر کسی یه جوری مورد امتحان قرار میگیره ...
در مواجهه با این مشکلات هر کسی یه عکس العملی نشون میده ،
اشک و آه و ناله ...
ولی ناامیدی از لطف و مهربونی خدا هرگز ...
با اینکه به حق و حتی نزدیک به حق هم خدا رو نمی شناسم ...
ولی ناامید شدن از رحمت بیکران خدا ، یاس ...
بی انصافیه ، خودکشی یه! نفهمیدنه!
.
.
.
باید خدا رو شاکر باشم .
خدا ، امید ، دعا ، دعا ، دعا
دیماه 1390 هیچ وقت از یادم نمیره!
پدرِ یکی از دوستانم به رحمت خدا رفتن ...فاتحه ای
دوستِ عزیزم تسلیت واژه کوچکی است در برابر غم ات
اگه ازین به بعد
کسی ازم بپرسه : وبلاگ داری ؟
و من بگم : نه!
دوروغ گفتم ؟
پ.ن: راست گفتن در این مورد بد جور درده سره ، راست راست میای راست میگی ، بعد میخوای پست بذاری ، تو رودربایستی گیر می کنی ، پس فردا چش تو چشه فلانی می خوای بشی و اونم فهمیده چقدر بیب تشریف داری:-|
لینک: اینجا رو بخون
به نام خدای مهربون
همچین شرایطه جدید بابه دل نیست ، یعنی توی هر شرایط و اوضاع احوالی بالاخره یه چیزی از توش در میاد دیگه ، به عرضتون برسونم که این دفعه هم چیزای خوبی ازش در اومدده ، خوووووووب ... آقا همیشه یه داستانی هست دیگه ، اوجِ خوشبختی هم چند تا سوژه هست که ناخن بکشه روی اعصابت ... خوشم میاد که کاملا فهمیدین منظورم رو :دی
اومدیم تهرون چند روزی ، ازین روست که شب بیداری برقرار شده و یاده قدیم ندیما دارم شبانه پست میفرستونم به شبک جهانی:-)
یادش به خیر ، قدیما :
زندگی یه مُدلایی بود که تنهایی شده بود رفیقِ شفیقمون ، اینگونه بود که به اینترنتِ عزیز معتاد شدیم ...
ما هم برای دلِ خودمون تجویز کردیم که حالا که داریم از تنهایی دق مرگ میشیم خو ، یه وبلاگ بزنیم ، چیمون از فلانی کمتره!
فک کنم دوسال می گذره ، از وقتی که حرفه ای دارو ندارم وب شده ولاغیر ، نمیگم بدی نداشته که داشته ، ولی خوبیاش برام بیشتر بوده ، از چیزایی که یاد گرفتم ، از آدمایی که باهاشون آشنا شدم و ازشون واقعا چیز یاد گرفتم ، از همه مهم تر : از دیده وسیعی که تو وب بهش رسیدم ... و غیره ،
البته یه بدی هایی هم داشته ها ، به نظرم یه کم زیاد وقتم تلف شد ...
چی می خواستم بگم ؟
آهان در کل منظورم این بود که ، وبلاگ نوشتن برای من درمونه دردم بود ، الان اوضاع عوض شده ، دردم عوض شده ، گاهی فکر می کنم که وبلاگ نوشتن نه تنها دردمو دوا نمی کنه بلکه یه درد به دردام ممکنه اضافه کنه ، شاااااااااااااااااید!
پ.ن1: شخصه "الف" به شخصه "ب" میگه : میدونی؟ هر وقت می خوام باهات حرف بزنم ، دو دلم هزار بار می گم ، ولش کن! این که حرف منو نمی فهمه!:-(
پ.ن2: اینقده دلم تنگ شده برای روزایی که دوهزار بار در دقیقه صفحه خانگی وبلاگمو رفرش می کردم .... دلم تنگ شده برای کامنت:-|
.........................................................................................
رسول خدا صلی الله علیه و آله :
أَلشِّتـاءُ رَبیـعُ الْمُـؤمِنِ یَطُولُ فیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعینُ بِهِ عَلى قِیامِهِ وَ یَقْصُرُ فیهِ نَهارُهُ فَیَسْتَعینُ بِهِ عَلى صِیامِهِ؛
زمستان بهار مؤمن است، از شبهاى طولانى اش براى شب زنده دارى، و از روزهاى کوتاهش براى روزه دارى بهره مى گیرد.
وسائل الشیعه: ج7، ص302، ح3
هر سال اول محرم یه پارچه مشکی به دیواره خونه مون می زنیم ، نماده مشکی پوش شدن برای عزای حضرت سیدالشهدا ... طبقه معمول هم پست می ذاشتم تو وبلاگم ، امسال دیر شده ، ولی تو ذهنم بود که خیلی ها شبهاتی وارد می کنن به قیام اباعبدالله ع ، بهتره تو وبلاگم لینک بدم به پاسخ برای این شبهات ...
قرب الی الله ...
به یاد دارم اون روز که گوشه سفیدِ یه کاغذی رو سیاه می کردم و برای خودم برنامه ریزی می کردم
که ساله دیگه فلان کار ، سال بعدش فلان کار ، سالِ بعد فلان کار و این جوریا بودکه برای 10 ساله آینده ام برنامه ریزی کردم ،
یه چشم اندازه 10 ساله ، مثلِ سند چشم انداز ، ولی برای ره گذر ...
زمان بندیه اون برنامه ریزی به هم خورده !
یه حسه مبهمی دارم ، نمی شه برای کسی توضیح داد ، حتی نمی شه براش پست گذاشت ...
نمی شه اسمشو شکست گذاشت ، ولی حتی اسمش شکست باشه
نمی خوام اون قدر ضعیف باشم که بهش اعتراف کنم ...
شدیدا به صبور بودن احتیاج دارم ، صبر ، صبر ، صبــــــــــــــر ...
باید یاد بگیرم که باید تو زندگی شکست خورد ، زمین خورد ، گاهی زود به نتیجه نرسید ...
پ.ن: وقتی دوستانه خوبی داری که احوالت رو پیگیر هستن اول باید خدا رو شکر کنی
و بعد براشون پی نوشت بذاری که : من خوبم و این پست حدیث نفس بود ، اینجا همه چیز خوبه !